بنام خداوند بخشاینده مهربان
هنگامیکه زمین بسخترین زلزله خود به لرزه درآید *
و بارهای سنگین اسرار درون خویش همه را از دل خاک بیرون افکند*
و در آن روز محشر آدمی گوید (ای عجب) زمین را چه پیش آمده؟!*
هنگامیکه زمین مردم را به حوادث (بزرگ) آگاه می سازد*
که خدا به او چنین الهام کند (تا به سخن آید و خلق را به اخبارش آگاه کند)*
در آنروز قیامت مردم از قبرها پراکنده بیرون آیند تا (پاداش نیک و بد) اعمال خود را (در حساب میزان حق) ببینند*
پس در آن روز هر کس بقدر ذره ای کار نیک کرده (پاداش) آن را خواهد دید*
و هر کس بقدر ذره ای کار زشت مرتکب شده آنهم به کیفرش خواهد رسید.
راست گفت خداوند بلند مرتبه

¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
سلام
زلزله رو دیدید؟  خداییش من که خیلی ترسیدم.  جفت کردم!  شما رو نمی دونم.
واقعاْ تا همین جاش هم خدا رحم کرد که تلفات جانی زیاد نبود. تو اون لحظه اصلاْ آدم نمی دونه چیکار کنه، آدم گیج می شه و دست و پاشو گم می کنه . یه چیزی می گم شاید باورتون نشه. شب قبل از زلزله من خوابش رو دیده بودم . موقع زلزله بم هم یه همچین خوابی تو این مایه ها دیده بودم . درست یادمه ساعت دو نصفه شب بود، که از بس تو خواب ترسیدم بیدار شدم و دیگه خوابم نبرد! خودمونیما تازه آدم می فهمه زلزله بم چی بوده! زمین یه قر کوچیک داد ما سکته کردیم، حالا ...
آقا خداییش این چند روز عجب حال و هوایی دارم من!  همش فکر می کنم تا چند ساعت دیگه قراره بمیرم!   هوا رو نگاه کردین؟ مثل این می مونه که اگه بهش چپ نگاه کنی با بارون بهت یه سیلی محکم می زنه!  آقا اگه دوباره زلزله اومد که ایشاالله نیاد و زبونم لال ... جونتون رو بذارید رو کولتون و سریع بزنید بیرون. حداقل چند تامون زنده بمونن!
اگه من مردم وصیت می کنم این وبلاگ برسه دست یکی مثل خودم!

استخدام

فقط می خواست استخدام بشه، حالا هر کاری که می خواد باشه،حاضر بود زمین بشوره، نظافت بکنه، بله بله قربان کنه، هرکی بهش یه چیزی می گفت. تنها جمله ای که تو گوشش تکرار می شد این بود: شرمنده ، ما جایی برای شما نداریم!:-(

-گفته بودی هر وقت به یه کار نون و آبدار برسی، دست من رو هم به یک جایی بند می کنی. خوب، حالا که رسیدی، سر قولت هستی یا نه؟ «الکریم اذا وعد وفی»
- گفته بودم یک کار نون و آبدار، ولی توی این کار نه نونی هست نه آبی، فقط نمک خالصِ . بهتره تو هم زیاد خودت رو به من نزدیک نکنی، خدای نکرده یک وقت شور می شی، دیگه کسی تحویلت نمی گیره.
- یعنی چه که فقط نمک خالصِ ؟ مگه توی کویر کار می کنی؟
- نه جناب! من همچین فرمایشاتی نفرمودم. آخه می دونی گیر کار کجاست؟ ما یک رئیس داریم که قانونی وضع کرده به نام «نمک گیرها». هر وقت که کار شرکت لنگ می مونه و به یکی از این کله گنده ها احتیاج پیدا می کنه، از حقوق کارمندها کسر می کنه و خرج سور و سات یک ناهار و شام مفصل رو می ده تا شاید عالیجنابان به حق همون نون و نمک ، زیاد سخت نگیرن و سر کیسه رو شل کنن و ما هم چون کارمند جزء هستیم و در برابر این کل ها به حساب نمی آییم، حق اعتراض و ... نداریم و به قول رئیس اگه عرضه نگه داشتن همین یک آب باریکه رو هم ندارید، شما رو به خیر و ما رو به سلامت!
باید بر و بساطمون رو جمع کنیم و بزنیم بیرون.
تازه، از اونجایی که رئیس ما هر ماه به یکی از این کله گنده ها نیاز مبرم (!) پیدا می کنه، وضعیت اقتصادی ما هم روز به روز بهتر می شه و آب باریکه ای داشته، نداشتمون هر لحظه تحلیل می ره. حالا با این اوصاف چیزی هست که از قلم افتاده؟
من هنوز سر قولم هستم، ولی می بینی که نون پیشکش همین آب رو هم دارن برامون جیره بندی می کنند. آخه این روزا (در جریان هستی که؟) منابع آب ما خیلی کم شده و باید هوای یخچالهای کله گنده مون رو داشته باشیم، مبادا بی آب بمونیم تازه یک تبصره ای هم هست که هنوز به تصویب معاونان رئیس ما نرسیده.
محتوای این تبصره حکایت از آینده بهتری برای ما می کنه. البته تو که همون بیرون باشی جات امن تره. به این تبصره ها هم آلوده نمی شی!
آخه می گن قانون نیست، دور، دور تبصره و این جور حرفها است.
حالا اگه تو خیلی مایلی که همکاری کنی، می تونم یه جایی رو برات توی قسمت حاشیه ها جفت و جور کنم تا بعداْ ...
مرد همچنان داشت با خودش حرف می زد که پرستار ان بیمارستان روانی آمد و همچنان که او را به سوی تختش می برد با خنده گفت:
- خب جناب رئیس، امروز چند نفر رو استخدام کردی؟