استخدام

فقط می خواست استخدام بشه، حالا هر کاری که می خواد باشه،حاضر بود زمین بشوره، نظافت بکنه، بله بله قربان کنه، هرکی بهش یه چیزی می گفت. تنها جمله ای که تو گوشش تکرار می شد این بود: شرمنده ، ما جایی برای شما نداریم!:-(

-گفته بودی هر وقت به یه کار نون و آبدار برسی، دست من رو هم به یک جایی بند می کنی. خوب، حالا که رسیدی، سر قولت هستی یا نه؟ «الکریم اذا وعد وفی»
- گفته بودم یک کار نون و آبدار، ولی توی این کار نه نونی هست نه آبی، فقط نمک خالصِ . بهتره تو هم زیاد خودت رو به من نزدیک نکنی، خدای نکرده یک وقت شور می شی، دیگه کسی تحویلت نمی گیره.
- یعنی چه که فقط نمک خالصِ ؟ مگه توی کویر کار می کنی؟
- نه جناب! من همچین فرمایشاتی نفرمودم. آخه می دونی گیر کار کجاست؟ ما یک رئیس داریم که قانونی وضع کرده به نام «نمک گیرها». هر وقت که کار شرکت لنگ می مونه و به یکی از این کله گنده ها احتیاج پیدا می کنه، از حقوق کارمندها کسر می کنه و خرج سور و سات یک ناهار و شام مفصل رو می ده تا شاید عالیجنابان به حق همون نون و نمک ، زیاد سخت نگیرن و سر کیسه رو شل کنن و ما هم چون کارمند جزء هستیم و در برابر این کل ها به حساب نمی آییم، حق اعتراض و ... نداریم و به قول رئیس اگه عرضه نگه داشتن همین یک آب باریکه رو هم ندارید، شما رو به خیر و ما رو به سلامت!
باید بر و بساطمون رو جمع کنیم و بزنیم بیرون.
تازه، از اونجایی که رئیس ما هر ماه به یکی از این کله گنده ها نیاز مبرم (!) پیدا می کنه، وضعیت اقتصادی ما هم روز به روز بهتر می شه و آب باریکه ای داشته، نداشتمون هر لحظه تحلیل می ره. حالا با این اوصاف چیزی هست که از قلم افتاده؟
من هنوز سر قولم هستم، ولی می بینی که نون پیشکش همین آب رو هم دارن برامون جیره بندی می کنند. آخه این روزا (در جریان هستی که؟) منابع آب ما خیلی کم شده و باید هوای یخچالهای کله گنده مون رو داشته باشیم، مبادا بی آب بمونیم تازه یک تبصره ای هم هست که هنوز به تصویب معاونان رئیس ما نرسیده.
محتوای این تبصره حکایت از آینده بهتری برای ما می کنه. البته تو که همون بیرون باشی جات امن تره. به این تبصره ها هم آلوده نمی شی!
آخه می گن قانون نیست، دور، دور تبصره و این جور حرفها است.
حالا اگه تو خیلی مایلی که همکاری کنی، می تونم یه جایی رو برات توی قسمت حاشیه ها جفت و جور کنم تا بعداْ ...
مرد همچنان داشت با خودش حرف می زد که پرستار ان بیمارستان روانی آمد و همچنان که او را به سوی تختش می برد با خنده گفت:
- خب جناب رئیس، امروز چند نفر رو استخدام کردی؟

نظرات 15 + ارسال نظر
میکرون دوشنبه 4 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 11:24 ق.ظ http://micron.blogsky.com

سلام
وبلاگ جالبی داری . اظلاعاتی که دادی به دردم میخوره . راستی نظرت در مورد اینکه به هم لینک بدیم و تبادل لوگو کنیم چیه ؟
با تشکر
بای

احسان دوشنبه 4 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 12:41 ب.ظ http://rahshariati.persianblog.com

اول از همه دوست خوبم به خاطر نظرات گرمت مثل همیشه ازت خیلی خیلی متشکرم..
واقعا باید بگم که نمی دونم این معضل بیکاری که واسه همه جوونا مثل یک کابوس شده کی میخواد تموم بشه کابوسی که برای جوانان تحصیل کرده ما هم به خاطر بالا رفتن سطح توقعات بیشتر وبیشتر هم میشه...

راستی کی نی خواد تموم بشه؟؟؟؟؟

فردایت زیبا تر از دیروز واندیشه ات سبز وبهاری

غریبه دوشنبه 4 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 02:03 ب.ظ http://amirmasood.persianblog.com

جالب بود. خدا آخر و عاقبت هممون رو به خیر کنه

احمد دوشنبه 4 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 05:56 ب.ظ http://neghab.blogsky.com

سلام
متن جالب و مفیدی بود.وضعیت به هم ریخته ادارات و سازمان های کشور
ممنون که سرزدی و نظر دادی
شاد و سرافراز و پاینده باشی

*دختر شرقی سه‌شنبه 5 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 12:54 ق.ظ http://2khtaresharghi.persianblog.com

... و دیوانگان چه خوشبختند ... نه دیوانگی دنیا آزارشان می دهد و نه بشر دیوانه ... از مدعیان عقل بسی عاقل ترند که می دانند دیوانگی دنیای خاکی را با عقل کاری نیست .... سلام ... یه استادی داریم که طرز فکرش و خیلی قبول دارم .
می گه ما عادت کردیم به بهانه گیری و بهانه تراشی ... همش می خوایم دیگران و مقصر بدونیم ... در حالیکه تو همین زمینه کار و .. اگه واقعا کار بلد باشیم همچین مشکلاتی وجود نخواهد داشت . واقعا همینطوره، ما یه جورایی خیلی به راحت طلبی عادت کردیم . البته منکر این نیستم که خیلی رشته ها و زمینه های فعالیت اینجا کاربرد تخصصی ندارن اما در کل به نظر من بخش اعظمی از این قبیل مشکلات به خودمون ربط داره ... شاد باشی ... فعلا.

سعید حاتمی چهارشنبه 6 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 11:32 ب.ظ http://weblog.1saeed.com

سلام، از توجهتون متشکرم. تغیرات مورد نظر شما برای لینکتون در لیست وبلاگهای به روز شده انجام شد. شاد و موفق باشید

----- پنج‌شنبه 7 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 04:46 ب.ظ http://www.tabriz-hackers.co.sr

salam bebakhshin na inja sar zadam na weblogamo beroz kardam yekam moshkeld ashtam,weblogam updat shod age khasti sar bezan movafag bashi

YA HAGH

فاطیما پنج‌شنبه 7 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 05:56 ب.ظ http://.www.jadooye-eshgh.persianblog.com

salam weblogetoon kheili ghashange.. khaste nabashi

۳کله پوک پنج‌شنبه 7 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 08:45 ب.ظ http://talkhoshirin.persianblog.com

به به . حال شما . چطور احوال شما . تشریف بیارین اونورا. آپدیدیته شده

کامراد جمعه 8 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 12:49 ق.ظ http://kamrad.blogdrive.com

سلام . ممنون که به ما سر زدین. این موضوع رو جالب بیان کردین. موفق باشید. یا حق.

محمد جمعه 8 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 02:47 ق.ظ http://www.orangenight.persianblog.com

دفعهء اولیه که وبلاگت رو میبینم . جالب و با ظرافته. از کنکور بازی هم خیلی خوشم اومد . به من هم سری بزن .
منتظرم

محمود و مهبد جمعه 8 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 08:14 ق.ظ http://3charkhe.persianblog.com

سلام.خیلی وبلاگ جالبی داری به ما هم سر بزنین(یادتون نره!)موفق باشین...

سهیل جمعه 8 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 05:54 ب.ظ http://ashghtarin.persianblog

سلام خوبی ؟
ممنون که پیش من ومدی عزیزم
وبلاگ زیبای داری
من لینکتو میذارم
شاد باشید همیشه
بازم پیشم بیا خوشخال می شم
عزیزم تا بهد با بای

[ بدون نام ] جمعه 8 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 10:14 ب.ظ

سلام عزیزم چند روزی بود نیومده بودم . دلم تنگ شده بود . خوبی ؟ زلزله رو دیدی ؟ حال کردی ؟ آره بازم مجروح بازم مرگ و نیستی . بازم آوارگی . خیلی حال داره ؟ اینکه زمین تکون بخوره ... من که در حد سکته بودم . فقط همین . ولی بیشتر تو فکر امتحانا . تو فکر مامان و بابا . دوستام . به تنها چیزی که فکر میکردم این بود که همه سالم باشن . همین

کانون جوانان گلسرخ جمعه 8 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 11:12 ب.ظ http://www.golesorkh-ngo.com

برای دوست خود یک دفعه تمام محبت خود را ظاهر مکن زیرا هر وقت اندک تغییری مشاهده کرد تو را دشمن می دارد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد