روز ولنتاین در تهران چگونه می گذرد؟

partizanha.blogsky.com


در ایران چند سالی بیشتر نیست که شور و هیجان روز والنتاین، همه گیر شده است. با وجود این، روز ۲۶ بهمن به مغازهای لوکس فروشی که سر بزنی چنان هیاهویی برپاست که حتی به درستی نمی توانی اجناس مغازه ها را ببینی.


برای رسیدن به فروشنده ها که در این روز، چند نفر هم برای کمک در کنار خود دارند، باید حداقل نیم ساعتی حوصله به خرج بدهی، این در حالی است که صف انبوه جمعیت هر لحظه بیشتر فشرده می شود و مدام با انبوه آدمها از این طرف به آن طرف مغازه ها کشانده می شوی.


تازه بعد از کلی معطلی، در حالی که فکر می کنی در یک نبرد جانانه پیروز شدی به فروشنده ها می رسی. فروشنده هایی که چند روز مرتب و پشت سر هم هدیه ها را به زیبایی بسته بندی کرده اند و دست مشتری داده اند، امشب نیز باید مرتب آدرسهای مختلف را یادداشت کنند تا سر ساعت مشخصی، هدایای سفارشی را به در خانه ها ارسال کنند.


تقریبا همه از نفس افتاده و خسته هستند اما باید تا آخر شب همین کارها را ادامه بدهند و با عشاق بیدل و دلداده همراهی کنند.


اکثر این جمعیت در هم گره خورده را جوانها تشکیل می دهند، وقتی به آنها نزدیک می شوی و در مورد این روز می پرسی، می گویند امروز، روز دوست داشتن است؛ روز جشن و پارتی.


partizanha.blogsky.com


سارا درباره خرید هدیه در روز والنتاین می گوید: «بعد از اینکه فهمیدم دوست پسرم برایم هدیه خریده، برای اینکه جلویش کم نیارم تصمیم گرفتم هدیه بزرگتری برایش بخرم»، او که به همراه دوستانش به خرید آمده، با تاکید تکرار می کند: «آخه نمی خوام کم بیارم.»


در ویترین مغازه های تهران که خودشان را برای فروش روز والنتاین آماده کرده اند، هر نوع هدیه ای با هر قیمتی را می توان یافت: از بسته های کوچک و تزئین شده شکلات تا هدیه های لوکس و گرانتری که با گل و قلب های سرخ آراسته شده اند.


آرش که در حال فکر کردن، به ویترین مغازه ها خیره شده بود، با نورفلاش دوربین به خودش می آید و در مورد انتخاب هدیه برای روز ولنتاین می گوید: «در حالی که در اروپا این روز را با یک شاخه گل و یا یک شکلات یا عروسک کوچولو به هم تبریک می گن، اما ما حتما باید یه هدیه بزرگ و گران بخریم. هرچی هدیه گرانتر، میزان عشق ما بیشتر! واقعا این هدیه خریدن برای ما دردسر شده.»


او درباره رایج شدن رسم و رسوم روز والنتاین به عنوان جشن عشاق در ایران می گوید: «من یک ایرانی ام و دوست دارم روز عشقی را که نیاکانم جشن می گرفتند جشن بگیرم. اجدادمان روز ۲۹ بهمن را قرنها قبل از باب شدن چنین روزی در اروپا جشن می گرفتند.» اما بلافاصله توضیح می دهد: «اگر بخواهم به دوستم این را بگویم حتما رابطه اش را با من به هم می زند!»


اگر جشن والنتاین در مغرب زمین به سه قرن پیش از میلاد برمی گردد، روز عشق در میان ایرانیان متعلق به بیست قرن پیش از میلاد است.


partizanha.blogsky.com


روز عشق در فرهنگ ایران باستانی، درست سه روز پس از تاریخی است که اکنون به بزرگداشت سنت والنتاین، قدیس حامی عشاق جشن گرفته می شود؛ روز ۲۹ بهمن یا بنا به تقویم زرتشتیان روز پنجم از ماه اسپند (تمام ماه ها در دین زرتشتی سی روزه است) که اسپندارمذگان نام دارد، "روز عشق" دانسته می شد و هنوز هم زرتشتیان این روز را جشن می گیرند.


در اسطوره های ایران باستان، اسپندارمذ، فرشته زمین بود و سپندار به معنای گستراننده، مقدس و فروتن، لقب زمین دانسته می شد. ایرانیان باستان، زمین را نماد عشق می دانستند زیرا به باور آنان، با فروتنی و گذشت به همه عشق می ورزد و همه را از زشت و زیبا به یک چشم می بیند.


در این روز که همچنان میان زرتشتیان جشن گرفته می شود، عشاق به هم هدیه می دهند. مردان، همسر، مادر، دختر و خواهرشان را گرامی می دارند و بر «تخت شاهی» می نشانند؛ از آنان اطاعت می کنند و به آنان که نماد زمینند، هدیه می دهند.


امروز به جز عده ای اندک، هیچکس روز عشق ایرانی را به یاد نمی آورد. هرچند فکر جایگزینی سپندارمذگان به جای روز والنتاین، دست کم در بحثهای اینترنتی ایرانیان داغ شده و بالا گرفته، اما از شلوغی مغازه هایی که هدیه روز والنتاین می فروشند نکاسته است.


در یکی از مغازه هایی که مالامال از جمعیت است، سمیرا با عجله در حالی که خرس عروسکی زیبایی را انتخاب کرده است، در مورد روز عشق این طور توضیح می دهد: «من از تاریخچه امروز مثل خیلی های دیگه خبر ندارم، اما می دونم که چند سالیه این روز به نام روز عشق باب شده ، من هم می خوام این خرس را با تمام عشق و محبتم به شوهرم هدیه کنم.»


فروشگاه های خیابان کریمخان و میدان ولی عصر از جمله مراکزی است که جوانان ایرانی برای تهیه هدیه والنتاین به آنجا می روند.


--------------------------


با تشکر از مجله زیگزاگ

پاسارگاد را نابود نکنید!

partizanha.blogsky.com

وظیفه‌ی دولت، تنها فروش نفت نیست. حفاظت از میراث فرهنگی و زیست محیطیِ این سرزمین، وظیفه‌ای جدی و آزمونی مهم برای کارآیی دولت است.

· حفظ میراث فرهنگی، صیانت از مرزهای فرهنگی یک کشور است. آیا اهمیت آن از حفظ مرزهای جغرافیایی کمتر است؟


ما چه می‌گوییم: درد دل صدها هزار ایرانی دردمند! ما چه می‌خواهیم: پاسخ‌گویی دموکراتیک و شفاف.

· هر تمدن تاریخی، حتی یک تمدن گمنام، شایسته‌ی صیانت و حفاظت است.


· سدسازی یا استفاده‌ی بهینه از آب؟


· کار مهم‌تر از سدسازی و انتقالِ آب از یک حوزه به حوزه‌ی دیگر، ارتقای روش‌های آبیاری است که در ایران تقریبا هیچ توجهی به این امر نشده است.

روز ولنتاین مبارک

... خیلی خیلی سال پیش یه پادشاهی بوده که خیلی به کشور گشایی علاقه داشته و همیشه درحال جنگ بوده ولی سپاهیانش نمیتونستن زیاد از شهرشون برای جنگیدن دور بشن چون میخواستن پیش زن و بچشون باشن و این امر موجب میشه پادشاه نامرد دستور میده که توی مملکتش هیچ کس حق نداره ازدواج بکنه تا مردها باخیال راحت به جنگ برن بعد از یه مدتی یه کشیشی به نامValentine در یه روزی یک مکانی یواشکی یه جشنی برپا میکنه تا دخترها و پسرها بیان و همدیگر رو ببینن و باهم ازدواج بکنن که بعدها این پادشاه پدر نامرد متوجه میشه و این کشیش رو اعدام میکنه و حالا یا روز مرگ Valentine یا روزیه که اون دختر پسرها رو جمع کرده این جشن گرفته میشه و دخترها و پسرها به هم کادو میدن که نمیدونم چرا فقط هم باید در جعبه قرمز گذاشته بشه یا یه روبان قرمز داشته باشه خلاصه این بود جریان این پسره Valentine .

این روز رو به همه ی عشاق تبریک می گم. و خوبه که غرور رو بشکنی و بهش بگی دوستش داری!


روز ولنتاین مبارک




اینجا هم می تونید کارت تبریک های قشنگ و زیبایی پیدا کنید و یا برای دوستانتان بفرستید.

خودتون که سوختین، مواظب نسل بعدی باشین

28 سال از انقلاب سال 57 می گذرد. سال هایی پر از حوادث بد و خوب. حال که انقلاب در حال وارد شدن به سومین دهه عمر خود است، نسل اولش هرکدام مردان باتجربه ای شده اند که رودرروی نسل سوم قرار گرفته اند.


"امام می گفت می خواد برق و نفت و مجانی کنه، می گفت انقلاب مال پابرهنه هاست، اما کو؟" این را مردی 50 ساله می گوید. داخل ماشینش نشسته ام به سمت میدان انقلاب. کارگر کارخانه ای بوده که ورشکسته شده و اخراج نصیبش: "یخورده پول بهم دادن و منم رفتم یه پیکان 63 خریدم تا باهاش مسافرکشی کنم. باید یه جوری شکم زن و بچه ام رو سیر می کردم."


وقتی اینها را می گوید در حال خواندن روزنامه ای هستم که تیتر تجمع بازنشستگان را زده است. نگاهی به روزنامه و بعد به من می کند و سرصحبت را می گشاید: "می گن ایام دهه فجره. هر روز سرودهای انقلابی پخش می کنن و تصاویر تازه ای از اعتصابات و تظاهرات مردم. اما هیچکدومشون به یادماندنی تر از سخنرانی امام تو بهشت زهرا نبود. اون روز می گفت همه چی باید رایگان باشه. اما کو؟ تلفنم که واسه 30 هزارتومان قطعه. برق هم که همش می گن صرفه جویی کنید. گاز هم که تا هوا سرد می شه قطع می شه. آب هم که ناخالصی زیاد داره و بعضا بوی بد می ده. واسه همشونم داریم پول می دیم. این بود هدف انقلاب؟"


خانمی که چادری مشکی بر سر دارد به اعتراض در می آید: "آخه برادر من مگه گذاشتن انقلاب پا بگیره. اولش که آمریکا مداخله و توطئه کرد. بعد هم که عراق حمله کرد. کشور هروقت خواست به آبادانی بپردازه نذاشتن و به توپش بستن تا مبادا انقلاب ما به تمام دنیا صادر بشه و پایه های سست شون و از بین ببره."


حرفی نمی زنم؛ راننده هم تنها به نیشخندی اکتفا می کند. به میدان انقلاب می رسیم. پیاده می شوم.


وارد یکی از کتاب فروشی ها می شوم. نگاهم به کتاب "شکل گیری انقلاب اسلامی از سلطنت پهلوی تا جمهوری اسلامی" نوشته محسن میلانی می افتد. خیلی وقت بود می خواستم این کتاب را بخرم. کتاب فروش، جوانی 25 ساله است. وقتی می بیند این کتاب را در دست دارم لبخندی می زند و می گوید: "کم پیش می یاد کسی از این کتابا بخره." لبخندی تحویلش می دهم و دوباره به وارسی کتاب مشغول می شوم. بی مقدمه سر صحبت را باز می کند. مهدی دانشجوی فوق لیسانس علوم سیاسی است. پایان نامه اش درمورد نقش کشورهای دنیا در انقلاب اسلامی است.


از او در مورد انقلاب می پرسم و پایان نامه اش: "انقلاب چیز بدی نبود. هیچ کس موافق خاندان پهلوی نبود. همه می گفتن شاه باید بره اما خب نمی دونستن بعد از اون چی باید بشه. وقتی هم انقلاب به ناگهان پیروز شد همه سردرگم بودند و تازه جنگ قدرت شروع شده بود. برنده هم گروهی بود که حمایت رهبر انقلاب رو داشت. اینطوری بود که کشت و کشتار و درگیری شروع شد و انقلاب به انحراف کشیده شد. یعنی گروه های سیاسی به جای اینکه به دنبال وحدت و بازسازی کشور باشند مشغول جنگ قدرت بودند."


در همین حال همکارش وارد بحث می شود: "اما نمی شه نقش آمریکا رو نادیده گرفت. مهدی واسه پایان نامه اش داره تحقیق می کنه و می گه آمریکا به انقلاب ایران چراغ سبز نشون داد، اما معتقد نیست این انقلاب اصلا توسط خود آمریکایی ها انجام شده باشه. به نظر منم وقتی آمریکا دید شاه داره پررو بازی در می یاره و می خواد ایران رو یک کشور پیشرفته کنه زیرآب شاه و زد و با میدان دادن به امام و نهضتی ها باعث پیروزی انقلاب شد. امام هم در عوض بازرگان رو که مورد تایید آمریکا بود نخست وزیر کرد. اما اشغال سفارت آمریکا همه چیزو بهم زد و ایران و آمریکا دشمن هم شدند."


مهدی سریع حرف های دوستش را می برد: "اصلا چنین چیزی رو نمی شه قبول کرد. این ها توهم توطئه است که خود شاه هم تا آخرین روز زندگی اش درگیرش بود. ماهیت انقلاب ایران دو چیز بود. یکی ضد شاه بودنش و دیگری ضد آمریکایی بودنش. اینو کسی نمی تونه منکر بشه. اما ایرانی ها همیشه درگیر توهم توطئه هستند. یه موقع فرانکوفیل بودن یه موقع انگلوفیل حالا هم می گن همه چیز زیر سر آمریکاس."


مردی حدودا 45 ساله نیز که در حال نگاه کردن به کتاب هاست به جمع می پیوندد: "ببخشید قصد فضولی نداشتم. اما همه این ها حرفه. انقلاب یه موجی بود که یهو همه رو با خودش برد. ماها شکممون سیر بود که انقلاب کردیم. اون موقع ارزونی بود. با 2 تومان می رفتیم سینما بعدشم شام بیرون. اما الان چی. پول نداریم واسه خونمون گوشت بخریم، سینما هم که شده تفریح پولدارا. خدا بیامرزه محمد رضا شاه رو."


مهدی معترض می شود و می گوید: "ای آقا این شد جواب ما؟ رفتین یه گندی زدین به مملکت حالا می گین نور به قبر شاه بباره. ما نسل سومی ها مگه مسخره شما هستیم. الان به جای اینکه گندتونو جبران کنین می گین اشتباه کردیم انقلاب کردیم. چرا نمی گین انقلاب خوب بود اما عرضه نداشتیم ازش مواظبت کنیم. بله شما گول خوردید اما چرا الان رفتین یه کناری نشستین و سکوت اختیار کردین. مگه این آشی نبود که خودتون پختین و ماها شدیم نسل سوخته."


مرد 45 ساله آهی می کشد و با خنده تلخی می گوید: "ما اون موقع ساده و خالص بودیم. اینطوری تربیت شده بودیم. وقتی گفتن عکس امام رو می شه تو ماه دید ماها همه خالصانه تا صبح سرهامونو بالا نگه داشتیم و واقعا فکر می کردیم عکس امام رو دیدیم. هرچی امام می گفت ما چشم بسته قبول می کردیم، اما شما نسل کامپیوتر هستید. از همه چیز خبر دارید. از سادگی هم دراومدید. می فهمید که دنیا چه خبره. پس شما دیگه گول نخورید. وقتی می گیم یاد اون دوران بخیر از سر بغض و کینه می گیم. اصلا گور پدر شاه. اگه بد نکرده بود که ما دنبال خوبی ها نمی گشتیم. ماها ساده بودیم و خوبی رو نشناختیم. امیدوارم شما اشتباه ما رو تکرار نکنید. این مملکت الان دست شماهاست. هیچ احدی هم نمی تونه ازتون بگیره. اینا الان همون وضعی رو دارن که رژیم قبلی تو سال 56 داشت. همه ناراضین اما توروخدا از چاله تو چاه نیافتید. گول نخورید، شما آینده این ملکت هستید. خودتون که سوختید حداقل نسل بعدی رو خوب بسازید."


مرد آهی بلند می کشد، اشک چشمانش را پاک می کند و می گوید: "ای کاش..." اما حرفش را ناتمام می گذارد و بی آنکه کتابی بخرد می رود. همه به سکوت فرو می رویم و رادیو سرود "الله اکبر" را پخش می کند: "فردا که بهار آید / آزاد و رها هستیم / نه ظلم و نه زنجیری / در اوج خدا هستیم." تنها خنده ای تلخ است که بر لبمانمان نشسته در سکوتی غم انگیز.


-----------------------------


آرمان پور نصیر