مرگ بر آمریکا

سلام
احوال شما؟ امیدوارم ایام به کام باشه ... کلیپ بعدی هم آماده شد، یه نگاه بهش بندازید ... با صدای امید و طراحی خودم. (ای گل رویایی ...
دیگه داریم به ماههای سرنوشت ساز امتحانات هم نزدیک میشیم. امیدوارم چه دبیرستانیا، چه پیش دانشگاهیا و کنکوریا و... تو امتحانات موفق باشن.
امروز مثل اینکه باید این شعار رو سر داد : مرگ بر امریکا

--------------------------------
چه اتفاق افتاده است؟
این خدا است که در هیأت آدمکی به زمین آمده است؟ نه، یکی از آدمک ها ناگهان به "خود" آمده است، چشمانش باز شده است؛ آدمک، ناگهان چشم گشود، دید، خود را شناخت، خود آگاه شد، دید که آدمک است، زشتی های خویش را حس کرد، پس زیبایی را شناخت، اسارت خویش را یافت، پس آزادی را خواست، خود را "بنده" دید، پس "خدا" را جست، آدمک "بینا" شد، عصیان کرد، "آدم" شد.
"آگاهی" یافت و "آزادی" و "آفرینندگی" و "سالاری" و "رهبری"، و در عین حال، از نظر وجودی دگرگونی جوهری در او پدید آمد.
عظمت، خلود، جود، تعالی، حرکت جوهری، تعصید وجودی، آرمان خواهی، خصلت های ماورائی، قدس، صبر، حق جویی، زیبایی، جلال، هدایت، کمال، شناخت حقیقت، غیب، حکمت، قسط، عدل، احسان، گذشت، تقوی، اخلاص، رحم، تجرد، مطلق، لایتناهی، عشق، ایثار، تزکیه وجودی، و در یک کلمه: "ارزش" ها!
شگفتا! مگر خدای دیگری در جهان پدیدار شده است؟ نه، خدا است که از روح خویش در این آدمک خاکی دمیده است و از او یک "آدم" ساخته است و خواسته است تا در طبیعت "خداگونه" ای بیافریند "بر سیمای خویش" و "جانشین خویش"!

                                                 کاش من هم آدم بودم!

سلام
در یکی از روزهای اردیبهشت ، شادی و غم در کنار دریاچه ای همدیگر را دیدند به هم سلام دادند . و کنار آبهای آرام نشستند و گفتگو کردند
.
شادی ، از زیبایی های روی زمین سخن گفت ، از شگفتی های هر روز زندگی در دل جنگل و در میان تپه ها و از آوازی که سپیده دمان و شامگاهان شنیده می شود
.
آنگاه غم سخن گفت و با هر چه شادی گفته بود موافقت کرد ؛ زیرا غم ، جادوی آن لحظه و زیباییش را میفهمید . غم، هنگامی که زیبایی ماه اردیبهشت در مرغزار و در میان تپه های سخن می گفت ، بیانی شیوا داشت
.
شادی و غم زمانی دراز سخن گفتند ، و درباره هر آنچه که میدانستند با هم تفاهم داشتند
.
از جبران خلیل جبران
------------------------------
وقتی از یه کوچه تنگ و تاریک عبور می کنم و یهو ۷ - ۸ تا بچه قد و نیم قد می بینم که تو اون کوچه دارن فوتبال گل کوچیک بازی می کنن، دلم می خواد برم باهاشون بازی کنم.
«خانه جای توپ بازی و بدو وادو نیست.» ، «پدر صاحب آدم در می اید تا یک تکه جنس بخرد.» حق با خانه دارهاست.
«مدرسه جای بدو وادو نیست.» ، «باید حساب سر وکله شکستن را کرد.» حق با مدرسه داران است.
«خیابان جای بازی و ورجه نیست، ترمزها گاهی نمی گیرند.» حق با ماشین داران است.
در شهر قد بلندها حق ها را تقسیم کرده اند، قد من کوتاه بوده، مرا ندیده اند، کاش دوباره تقسیم کنند! اگر سرشان را بیندازند پایین!  
آدم دلش برای این بچه ها باید بسوزه؟ آقا یکی نیست بگه با تأمین کردن خوراک و پوشاک بچه ها که نیاز های اونا رفع نشده!

سلام
قسمت های زیر رو از کتاب طوبای محبت نوشتم، همون کتابی که قبلاْ در موردش باهاتون صحبت کرده بودم. (طوبای محبت «مجالس حاج محمد اسماعیل دولابی») طوبی درختی است در خانه حضرت زهرا (س) که هر شاخه اش در بهشت در خانه ی یک مؤمن است و او هرچه اشتها دارد از آن شاخه بهره می برد.

پسری در خانه خیلی شلوغ کاری کرده بود. همه اوضاع را به هم ریخته بود. وقتی پدر وارد شد مادر شکایت او را به پدرش کرد. پدر که خستگی و ناراحتی بیرون را هم داشت شلاق را برداشت. پسر دید امروز اوضاع بی ریخت است، همه درها هم بسته است.
وقتی پدر شلاق را بالا برد پسر دید کجا فرار کند راه فراری ندارد. خودش را به سینه ی پدر چسباند. شلاق هم در دست پدر شل شد و افتاد. شما هم هر وقت دیدید اوضاع بی ریخت است به سوی خدا فرار کنید!
------------------------
درجات بهشت
بهشت هشت درجه دارد. درجه ی پایین آن مال کسانی است که عبادت خدا را کرده اند و نه دوست علی علیه السلام بوده اندو نه دشمن او. بعد مال دوستان علی (ع) و انبیا (ع) و اولیا. درجه پنجم و ششم مال شیعیان است. آنها خیلی درجه دارند. کسی معاند علی (ع) باشد در جهنم است.
ما شت سر علی(ع) و فرزندانش می رویم. فرمود: شیعیان ما پشت سر ما به بهشت می روند و از شما کسی نیست مگر این که وارد جهنم شود. از امام پرسیدند شما هم وارد می شوید؟ فرمود: بله، ما هم از جهنم عبور می کنیم، آن وقت جهنم خاموش می شود. بستگان ما هم پشت سر ما می آیند.
سلمان داشت پشت سر حضرت علی (ع) می آمد. حضرت به سلملن فرمود: چرا جای پا نداری؟ گفت: من پایم را جای پای شما می گذارم. حضرت می خواست سلمان تقویت شود و حرف بزند. پشت سر ائمه (ع) خنک است.

---------------------
فضل خدا یعنی مفت. اگر به شما چیزی مفتی دادند دندانش را نشمار. یعنی این طور نباشد که بررسی کنی ببینی قیمتش چقدر است؛ کم است یا زیاد. در دهات مرسوم بود که می گفتند: آدم مال مفت را دندانش را نمی شمارد که ببیند چند سال دارد. خدا، هم خودمان و هم اطرافیانمان را مفت فرستاده است چطور شد که ما طلبکار شدیم؟

سلام
قبل از هر چیز میلاد ختم مرتبت حضرت محمد مصطفی صلی الله و امام جعفر صادق علیه السلام رو خدمت همه شما عزیزان تبریک میگم. (هفته وحدت گرامی باد)

دست من دست غلامه - آره راسته ؛ این درسته
شما صاحب اختیاری ؛ حرفتون ختم کلامه
شما معصوم و صبوری ؛ شما انگار خود نوری
همه جا هستی و نیستی ؛ همیشه فقط یه جوری
میدونم جسارته اسم شما رو بیارم
اگه گستاخی نباشه دستاتون و دوس دارم
اگه گستاخی نباشه نفسام مال شما
تا چشام می بینه مثل سایه دنبال شما
شما عشق لایزالی ؛ شما ذات بی زوالی
شما حاضر ؛ شما غایب ؛ شما ممکن و محالی
شما رمز شعر حافظ ؛ شما راز هر قصیده
شما شعری نسروده ؛ شما طرحی نکشیده
شما صاحب یقینی ؛ شما گردش زمینی
شما علت ؛ شما مقصود ؛ شما پاکیزه ترینی
شما آفتاب ؛ شما مهتاب ؛ شما پیدا ؛ شما نایاب
شما اول ؛ شما آخر ؛ شما بیداریه هر خواب
دستی انگار شما رو از آسمون فرستاده
هرچی هست بد بودن و به دستاتون یاد نداده
شما از جنس سپیده ؛ شما ابریشم شعری
شما علت نخستی ؛خلقت مبهم شعری
شما بهترین شبایی ؛شما قدیس و فرشته
کاشف حرف و صدایی ؛ کاشف خط و نوشته
چه تماشائیه دستای شفابخش شما
چشما بسته ی این خسته غلام و وا کنه
این یه میلاد دوبارست ؛ متبرک و عزیز
وقتی سرور منو با اسم کوچیک صدا کنه
کاش میشد رخت شما رو بو کنم
کفش و از پای شما در بیارم
پشت در کفش شما رو جفت کنم
پائین پای شما سر بذارم ؛ سجده کنم
*****************************************

این کلیپ هم اثر بنده است! با صدای شاهرخ ... امیدوارم ببینید و خوشتون بیاد.
چند تا کلیپ دیگه هم در دست ساخت دارم که اونا هم طی یکی دو هفته تموم میشن.

راستی نمایشگاه کتاب رفتین یا نه؟ تو بین کتابایی که خریده بودم، یه کتابی دیدم که اصلاْ نمی دونم از کجا اومده و اصلاْ هم یادم نیست این کتاب رو خریده باشم!!! (حافظه برتر رو می بینی) اسم کتابه هم "طوبای محبت" هست. آقا یه کتاب قشنگیه که نگو، خیلی خوشم اومد. نمی دونم خدا خواسته ما رو یه جورایی راهنمایی کنه!  این کتاب رو انداخته جلو پای ما ... سعی می کنم تو پست بعدی یه قسمت هایی رو از این کتاب بنویسم.