چه خوب شد فرار کردی، شهرام!

خبر آوردند که فرار کرده ای. گویا تو، در حالی که دستبند به دستت بود، از «غفلت ماموران» (!) استفاده کرده ای و یک چشمه دیگر از زرنگی هایت را نشان داده ای.
چند روزه تیتر یک خبرها بودی و لابد تا چند روز دیگر هم درباره تو خواهند نوشت. خیلی ها دیروز نوشتند و باز هم خواهند نوشت که با فرار تو، عدالت شکست خورد، اما من، عمیقاً بر این باورم که اتفاقاً عدالت اجرا شد.

مگر نه این است که عدالت برخورد برابر است با کسانی که مرتکب جرم شده اند؟ اگر معنای عدالت ـ ولو با تساهل و گریز از بحث های بیهوده فلسفی ـ همین باشد، دیروز، روز برقراری عدالت بود.

مگر تو، تنها کسی هستی که پول مردم را بالا کشیده، زد و بند کرده، رانتخواری کرده است و هزار مفسده اقتصادی دیگر؟

مگر آنهایی که بیشتر از تو زده و برده اند، الان در حبس هستند که تو نیز می بایست پشت میله های زندان باشی؟!

انصاف نبود آن آقا زاده ای که تو در بخور بخورهایت به انگشت پایش هم نمی رسی، راست راست بگردد و حالش را ببرد و تو بروی در اوین آب خنک بخوری.

تازه، اگر کمی دقیق تر به ماجرا نگاه کنیم، آن آقازاده و خیلی های دیگر ـ که نامشان را نمی آورم چون عاقل هستم ـ مال و منالی که تحصیل کرده اند را فقط و فقط وامدار رانت های خانوادگی و سیاسی شان هستند و به اندازه یک سر سوزن هم فکر و کار نکرده اند، ولی تو، که نه آقازاده بودی و نه عضو فلان حزب سیاسی، برای ثروتمند شدنت، لااقل از مغزت کار کشیدی و کمی آی کیو به خرج دادی.

راستی شهرام! آیا انصاف بود تو بیفتی گوشه هلفدونی و آقایانی که از تو پول های آنچنانی گرفتند، با ساپورت تو، به سفرهای خارجی رفتند و خلاصه کلی بهشان حال دادی، برای خودشان بگردند، پست و سمت بگیرند، در صدر نشینند و قدر ببینند؟!

شهرام خان جزایری!

اتهام تو، زد و بند و تبانی و خلاصه کسب نامشروع مال بود و این اتهام، در دادگاه قبلی ات، یکبار ثابت شده است. تو باید به زندان می رفتی ـ چشمت کور، می خواستی مثل بقیه از راه حلال پول در بیاوری ـ ولی آیا عدالت حکم می کرد که تو، به صرف تحصیل مال نامشروع در زندان باشی و خیلی های دیگر آزاد باشند در حالی که بیشتر از تو می برند و در این راه، حتی به جان آدمیزاد نیز رحم نمی کنند و در دفترهای شیک شان درباره دارو و درمان و تغذیه مردم تصمیم می گیرند و کک شان هم نمی گزد که چند نفر قربانی اراده مافیایی آنها خواهند شد و در سینه قبرستان خواهند خوابید.

شهرام!

تو فرار کردی (یا فرارانده شدی!) و چه خوب شد که این اتفاق افتاد!

آخر می دانی؟ تو تبدیل شده بودی به نماد شعارهای بعضی از مسوولان ما که مدام سینه سپر می کردند و چنان از مبارزه با مفاسد اقتصادی سخن می گفتند و پز می دادند که اگر نمی دانستی، فکر می کردی عدالت خواه ترین و شجاع ترین سیستم قضایی و اجرایی و نظارتی مامور اصلاح مزرعه آفت زده اقتصاد کشور شده است.

تو، در رفتی و آن بتی که بعضی ها خود را پشت آن پنهان می کردند فرو ریخت تا برای هزارمین بار ثابت شود که برای خیلی از آقایان، مبارزه با مفاسد اقتصادی، فقط یک شوخی است و یا حداکثر یک نمایش و دیگر هیچ!

شهرام جزایری عرب!

تو گریختی، خوب هم در رفتی و حالا، شده ای مثل خیلی از مفسدان بزرگ اقتصادی که هر کدام گوشه ای از اقتصاد کشور را در دست دارند و سیر هم نمی شوند و از این حیث، برابری میان تو و همتایان پر نفوذت، حاصل شده است ولی هنوز آفتابه دزدها در زندان ها هستند و آن عدالتی که درباره اش با هم حرف زدیم، بین تو و آنها، عادلانه قضاوت نکرده است.

آنها هم، البته، می توانند فرار کنند، مثلاً می توانند تونلی از زیر سلول خود بکنند و در یک شب تاریک، یکی یکی از آن سوی دیوار زندان خارج شوند، درست مثل تو، که تونل کندی، اما تونلی که تو کندی، بوی اسکناس های تازه می داد، فقط گوشه ای از ثروت 160 میلیارد تومانی ات!

شهرام خان فراری

روزهای "آزادی مخفیانه"، خوش بگذرد! ولی بدان که اگر در این دنیا هم دم به تله ندهی و ندهند، روزی خواهد رسید که آن عادل مطلق، درباره تو و شریکان تو حکم خواهد راند، در روزی که "لله الواحد القهار"


-------------------------------


منبع:Web site Asre Iran

صحبت هایی از روزبه میر ابراهیمی روزنامه نگار و وبلاگنویس

بخشی از مصاحبه روزبه میر ابراهیمی روزنامه نگار و وبلاگنویس در صدای امریکا: روزنامه نگار جدا از این که یک حرفه روزنامه نگاریه، در ایران یک عشقه، عشق به یک کار، کسانی که عاشق کارشون هستند وقتی که ببینند با محدودیت مواجه میشوند راههای دیگری را پیدا می کنند برای اینکه بتوانند کارشان را انجام دهند ، بتوانند رسالت اصلی شان را که آگاهی و اطلاع رسانی می باشد، انجام بدهند. روزبه میر ابراهیمیوقتی روزنامه تعطیل بشود ، جدا از تعطیل شدن و وقتی روزنامه ها محدود بشوند و روزنامه نگار نتواند آن چیزی را که می خواهد و دوست دارد بر اساس رسالتش هست، انجام بدهد؛ اولاً دچار یک خود سانسوری و سرخوردگی می شود که این فضا در ایران فوق العاده زیاد است و روزنامه نگاران در ایران وقتی که می خواهند یک مطلب را بنویسند وقتی که می خواهند یک قلمی را بدست بگیرند، مدام باید به فکر این باشند که تبعات آن کلمه یا آن جمله چه خواهد بود! و این باعث می شود که هزینه ی زیادی که بابت نوشتن و فکر کردن در ایران بدهند، خود سانسور بشوند. ولی آنهایی که عاشق این کار هستند سعی می کنند مسیرهای دیگری را پیدا کنند، در فضای هم اکنون و دنیای فعلی و عصر ارتباطات ، بستن روزنامه ها مسیرهای دیگری را می گشاید، مثل اینترنت . در سالهای آینده به احتمال خیلی زیاد دیگر روزنامه چاپی نخواهیم داشت و روزنامه های چاپی تقریباً رو به زوال خواهند رفت. و روزنامه های الکترونیکی (اینترنتی) هستند که حرف اول را خواهند زد. روزنامه نگاران در ایران بعد از یک دوره ای که با یک نوع خودسانسوری مواجه شده اند و وقتی محدودیت در کارشان را دیدند، به فضاهایی مثل اینترنت روی آورده اند. اینترنت در ایران هرچند تازه وارد شده ولی خوب فضایی مثل وبلاگ و سایت های اینترنتی و خبری به مرور جایگزین کار روزنامه نگاری شد. هرچند در ایران طبق آماری که اعلام شده، نزدیک به 60 هزار وبلاگ فارسی در اینترنت داریم که بخش وسیعی از آن در ایران هست. ولی خوب این 60 هزارتا اکثریت موضوعات غیر سیاسی و روزانه را دنبال می کنند و یک اقلیت خاصی هستند که موضوعات سیاسی را دنبال می کنند که در این بین روزنامه نگاران با آشنایی فضایی مثل اینترنت ، بخش وسیعی از اون ارضای درونی یک روزنامه نگار که باید بنویسد و اطلاع رسانی انجام دهد از این طریق انجام می دهند. و چون این امر با محدودیت کمتری نسبت به روزنامه نگاری همراه هست محبوبیت و رشد چشمگیری داشته است.


partizanha.blogsky.com


مطلبی از کتاب we are iran:


در زمانیکه جامعه ی ما از ابزار آزاد و به حق برای ارتباط رسانی محروم است و روزنامه های ما یکی بعد از دیگری بسته می شوند، و نویسندگان و روزنامه نگاران در کنج زندان ها افتادند، تنها عرصه یی که می تواند از مسئولیت آزادی بیان حراست بکند و بار آن را به دوش بکشد وبلاگ ها هستند.


----------------------------------


بالاخره ایران تحریم شد. مبارک آقایان!