امیـــــــد ...

دکترها جوابش کرده بودند و او امیدش را از دست داده بود. فکر می کرد با پژمرده شدن آخرین شاخه گل، گلدان او هم خواهد مرد. اما نمی دانست مادر با چه امیدی چند شاخه گل مصنوعی را لا به لای گلها مخفی کرده است!


partizanha.blogsky.com

نظرات 4 + ارسال نظر
نرمن در ب در دوشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 12:03 ب.ظ http://sepid12ir.persianblog.com

سلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــام رفوزه جونم...خوبی؟!...
آخی خیلی آپ باحالب بود...خوشمان آمد...البته من یکی که از همه آپات خوشم میاد.

نرمن در ب در دوشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 12:04 ب.ظ http://sepid12ir.persianblog.com

من همیشه تو وبلاگت پلاسم اما به دلایلی از جمله کمبود وقت کامنت نمیزارم....

نرمن در ب در دوشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 12:07 ب.ظ http://sepid12ir.persianblog.com

امیدوارم همیشه همیشه همیشه آپ تو دیت باشی و موفق . مرسی.فعلا.

وهاب جمعه 10 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 01:29 ق.ظ http://galery.tk

سلام..اگه بدونی چه حسی پیدا کردم
تمام بدنم چندید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد