کلیپ و قالب های جدید

سلام
امروز می خوام در مورد لوگو و قالب و این جور چیزا بگم و فکر می کنم با پست های قبلیم کلی تفاوت داره، (اینم یه جورشه!)
اما طریقه قرار دادن لوگو در وبلاگ: (شاید شما که دارین می خونید در این زمینه یاور رو استاد کرده باشین، ولی خوب من اینو برای کسانی می گم که ازم خواسته بودن که اونو توضیح بدم)
بعد از اینکه عکسی را به عنوان لوگو انتخاب کردید، بایستی اونو آپلود کنید تا بتونید از اون استفاده کنید. برای این کار سایت هایی مثل sharemation.com - freewebs.com هستند که شما می تونید بعد از کاربر شدن در این سایت ها عکس های خودتون رو در اونجا آپلود و مورد استفاده قرار بدین.
با استفاده از کد زیر شما می تونید لوگوی مورد نظرتون رو در وبلاگ قرار بدین:
 قسمتی که به رنگ سبزه: در این قسمت شما آدرس وبلاگتون رو می نویسید.
قسمت زرد رنگ: در این قسمت شما باید آدرس عکس (لوگو) رو بنویسید.
قسمت آبی رنگ: در این قسمت عرض لوگو رو مشخص می کنید.
قسمت بنفش: در این قسمت شما ارتفاع لوگو رو مشخص می کنید.
نکته: حرفه ای ها ابعاد لوگو رو ۸۰ × ۳۰ انتخاب می کنند یا ۳۳× ۸۸
و در قسمت صورتی رنگ: شما بجای logo می تونید برای لوگوی خود توضیحاتی بنویسید که هر بار موس روی آن قرار گرفت، توضیح شما مشخص بشه.

<a target="_blank" href=" LINK"><img src="http://adrese logo" width="80" height="30" alt="LOGO"></a>

...... شاید پایین لوگو کادری دیده باشید که کدهایی توش هست، (مثل وبلاگ خودم) برای
اینکه این کادر رو داشته باشید از کد زیر استفاده کنید:


توجه: برای لوگوهایی که با فلش درست شدن، کدش فرق می کنه
و در آخر : دوستان اگه لوگو برای وبلاگتون خواستید می تونید رو من حساب کنید.
-----------------------------------------------------
دو تا قالب ساختم، یکی برای پرشین بلاگ و یکی هم برای بلاگ اسکای.
قالب ستاره (برای پرشین بلاگ)
قالب ستاره

از اینجا دریافت کنید
-----------------------------------------------------
قالب کلاسیک (برای بلاگ اسکای)
قالب کلاسیک

از اینجا دریافت کنید
برای قالب نظراتش می تونید از اینجا دریافت کنید
 
امیدوارم از این قالبها خوشتون بیاد، از قالب وبلاگ خودم قشنگتره!
یه کلیپ دیگه ساختم؛ خواننده اش داوود بهبودی و اسم ترانه «من عاشقم» و طراحی خودم.
این یکی کارم با بقیه تفاوت محسوسی داره. یه نگاهی هم به این کلیپ بندازید، اگه نظری یا پیشنهادی دارید، بدم نمیاد که بشنوم. امیدوارم که خوشتون بیاد.
مثل اینکه این هفته خیلی پر کار بودم!

خدا پدر این ادیسون رو بیامرزه

سلام
نمی دونم چرا داشتم پرت و پلا می گفتم؟! دور و برم رو نگاه کردم دیدم، وسط زمین دراز کشیدم و همه بالای سر منن! سرم خیلی درد می کرد، آره داشتم یه کارایی می کردم که اینطوری شدم ... آهان یادم اومد ... داشتم برق رو درست می کردم؛ ولی از شناس بد ما برق ما رو در آغوش خودش گرفت و چند ثانیه ای شک بهمون وارد کرد  ... امکان نداره من سئوال کنم که شما رو برق گرفته؛ شما هم بگید نه؟ واقعاً نه؟! صحبت از برق شد، خدا پدر این ادیسون رو بیامرزه که برق رو اختراع کرد و دنیا رو منور ساخت. ادیسون رو هم که همتون بهتر از من میشناسید و نیازی به گفتن بنده نیست.
حالا که صحبت از ادیسون شد بذارید یه خاطره از این بزرگ مرد بنویسم:

edisonروزی ادیسون در آزمایشگاه خود مشغول بوده که دچار سرگیجه شد. برای تغییر هوا و تمدد اعصاب از لابراتور که در همان باغ و منزل خودش بود بیرون آمد و مشغول قدم زدن شد تا روحیه خود را عوض کند؛ در حین قدم زدن دید مرغی از جلو پایش جلوتر پرید ادیسون هر چند قدم که به جلو می رفت مرغ هم به جلوتر می پرید تا اینکه او را گرفت دید این مرغ یکی از آن مرغان مهاجری است که در تابستان به اروپا و در زمستان به قسمت گرم سیر آمریکا می روند چون یک پر این مرغ شکسته و قادر به پرواز نیست از سایر مرغان بازمانده است و در این باغ تنها افتاده است.
ادیسون مرغ را در یک قفس جای داد و خوراک مناسب ذائقه مرغ تهیه نمود و شخصی را اجیر کرد و یک بلیط دو سره از اروپا به جزایر محل تجمع سایر هم نوعان آن مرغ گرفت و مخارج سفر آن شخص را پرداخت و دستور داد با هواپیما آن مرغ را به آن جزیره برده و نزد سایر هم نوعان خود از قفس آزاد کند و برگردد. این عمل انسانی و اخلاقی ادیسون چنان غوغائی بر پا کرد که تمام روزنامه ها و مجلات اروپا و امریکا با تیتر درشت در سرلوحه جراید خود می نوشتند و محبوبیت ادیسون در آن اجتماع از اختراع برق او بیشتر شهرت پیدا کرد و ورد زبانها شده بود.
ادیسون همه چیزش فوق العاده بود حتی عروسی اش! مجلس جشن سرور تا پاسی از شب گذشته برپا بود کم کم مهمان ها متفرق شدند و عروس و داماد به اطاق حجله رفتند و روی مبل قرار گرفتند و مشغول صحبت بودند که ناگاه داماد یادش آمد که باید فرمولی را در ازمایشگاه که در باغ منزل خودش بود امتحان کند و تأخیر آن مورد اشکال است. پس رو به عروس کرد و گفت اگر اجازه بدهی نیم ساعت به آزمایشگاه بروم و یک فرمول ضروری را حل کنم و برگردم، عروس می گوید بفرمایید اشکالی ندارد.
ادیسون به آزمایشگاه می رود و عروس روی مبل نشسته انتظار داماد را می کشد چون تأخیر به طول می انجامد روی همان مبل خوابش می برد تا صبح که بیدار می شود متوجه می گردد که ادیسون نیامده و او روی مبل تا صبح بخواب رفته است. به اهل خانواده می گوید همان ساعت که ما به اطاق خود رفتیم ادیسون اجازه گرفت که نیم ساعت به آزمایشگاه برود و چیزی را آزمایش کند و برگردد ولی چون دیر کرد من خوابم برد موقعی که بیدار شدم ادیسون هنوز نیامده بود.
بستگان ادیسون موقعی که به لابراتور رفتند دیدند ادیسون پشت میکروسکوپ چنان غرق مطالعه و آزمایش است که به غیر آن به چیز و به کسی توجهی ندارد. گفتند این چه حرکتی است که انجام داده ای؟ تو نیم ساعت اجازه گرفته ای و حالا صبح شده ، ادیسون متوجه شد و در فکر فرو رفت و خیلی عذر خواست و گفت چون مشغول آزمایش بودم و تمام توجه ام به آن بود جریان عروسی را فراموش کردم.
ادیسون مردی که تو یه خانواده اصیل بزرگ شده و دارای تربیت و اخلاق و انسانیت منحصری ست این جمله رو گفته: «ای مادر من هر چه دارم از تربیت اخلاقی تو دارم
»

چـهار چیز هـــر آزاده را زغــــــــم برهد             تن درست و خوی نیک و نام نیک و خرد
هر آنکه ایزدش این چهار چیز روی کرد             سزد که شـــاد زید جاودان و غــم نخورد

راستی اگه ادیسون برق و اختراع نمی کرد چی می شد؟!

نیاز به تایید دیگران؟

سلام... امروز می خوام درباره ی میل تایید پذیری و موانع و مشکلاتی که در این راه گریبانگیر ما خواهد شد صحبتی داشته باشم:
نیاز به تایید دیگران یعنی اینکه نظر شما نسبت به من از اعتقاد خودم نسبت به خودم مهمتر است .شاید شما بسیاری از لحظات خود را صرف جلب تایید دیگران می کنید یا نگران عدم تایید هایی هستید که قبلا با آنها مواجه شده اید. اینکه ما دوست داریم مورد تایید دیگران قرار بگیریم خیلی خوبه، در حقیقت یه موفقیت برای ما به حساب میاد، ولی این رو هم باید مد نظر قرار بدیم که تایید طلبی یه میل است نه یک ضرورت. (تا اینجا اگه با من موافقید که هیچی، اگه موافق نیستید دیگه این بحث رو نخوانید!)
کیه که از تعریف و تمجید لذت نبره؟ همه ی ما دوست داریم مورد توجه دیگران قرار بگیریم و از آن محروم نشیم،نیازی هم به این محرومیت نیست.تایید به خودی خود نا سالم نیست و در واقع تحسین و تشویق دلپذیر و دلپسند است.تایید دیگران هنگامی تبدیل به یک نقطه ی ضعف می شه که به جای اینکه تنها یک میل و خواسته باشدبه صورت نیاز دربیاد. اگه ما در صدد تایید دیگران باشیم(که هستیم) از دست یابی به اون فقط خوشحال میشیم؛ ولی اگه به اون احتیاج داشته باشیم در صورت به دست نیاوردنش از پا در خواهیم آمد.در اینجاست که نیرو های خود تخریبی به حرکت در می ایند. شاید اینجاست که فرد احساس حقارت می کنه. وقتی که تایید خواهی به صورت نیاز در آیدمجبور خواهید بود بخش بزرگی از وجود و شخصیت خود را در برابر تایید به دیگران واگذارید.اگر دیگران شما را مورد تایید قرار ندهند اون وقته که روحیه و شخصیت شماولو به حال مختصر به حال تعطیل و رکود در می آید و فقط در صورتی در درون احساس شادی خواهید کرد که دیگران تصمیم بگیرند کمی شما را ستایش کنند!

تا اینجا فهمیدیم و دریافتیم که نیاز به تایید شخص دیگر به حد کافی بده، حالا مشکل ما در این نوع وقتی حاد میشه که تایید همه کس را برای هر کاری که انجام میدیم طالب باشیم! (که البته من اینو نوعی خودخواهی می دونم) علاوه بر این یه تصویر فاقد شخصیت و تو خالی از خودمون بجا خواهیم گذاشت، که اینا همه بر می گرده به نفی و رد خویشتن، یا اگه بخوام بهتر گفته باشم خود کم بینی و نداشتن اعتماد به نفس!

پس ما تا اینجا دریافتیم که اگر خواهان یه شخصیت سالم و زنده هستیم باید نیاز به تایید دیگران رو از بین ببریم. اصلاْ این نیاز یه بن بست روانی برای ما به حساب میاد. وقتی جلب تایید دیگران به صورت یه نیاز برامون دربیاد ما نمی تونیم حقیقت رو اونجور که باید و شاید درست ببینیم،
اگر نخستین ستایش شما به صورت ضرورت در بیاد و نشانه های اونو از خود بروز بدیم دیگه کسی نمی تونه با ما صریح باشد و ما هم در هیچ یک از لحظه های زندگیمون نمی تونیم با اطمینان بگوییم که چگونه فکر و احساس میکنیم و موجودیت ما قربانی تمایلات دیگران خواهد شد.
به امید روزی که دیگر نیازی به تایید وتاکید دیگران نباشد
----------------------------------------------
دوستان عزیز یه قالب دیگه برای پرشین بلاگ طراحی کردم، که اسم این قالب رو «قوی سفید» گذاشتم. برای دیدن اون می تونید به اینجا برید. یه نکته: اگه فونت ها رو ناجور می بینید این اشکال نیست، خیالتان راحت.

خشونت

سلام و عرض ادب و احترام ...
نمی دونم شما واژه ی خشونت رو چطور تعریف می کنید، و اصلاْ چرا خشونت پدید میاد؟!
می خوام به یکی از این عوامل بپردازم و بدونم که شما هم با من هم نظرید یا نه؟
در فرهنگ واپس مانده ای مثل فرهنگ خودمان، (قصد توهین ندارم ولی کمی که دور و برتون رو نگاه کنید متوجه میشوید، افراط و تفریط در بعضی از رکن های فرهنگی ما بیداد می کنه! که این خوش کلی جای بحث داره...) اگه کودکی حاضر جواب باشه و به بزرگتر از خودش جواب دندان شکن بده، معمولاْ  بی ادب  ارزیابی میشه و دائم با پدر و مادر و عمو و دایی و خاله و عمه درگیری خواهد داشت. حالا فرض کنید یه آدم گنده، یا اگه بخوایم کتابی بگیم، یه بزرگسال به کودکی بگه: «احمق، نکن» (حالا احمق خوب خوبشه!) و کودک هم جواب بده: «نمی کنم، ولی احمق خودتی». اگر خون به پا نشه، در ذهنیت همگان تردیدی باقی نمی مونه که این کودک چقدر بی نزاکت است و به بزرگ تر از خودش «توهین» می کند. نگفته روشنه که توهین بزرگتر به کوچکتر در این بین نادیده گرفته میشه! از بی عدالتی مخفی شده در این چنین رفتاری، هیچ کس هم نگران تجاوز به ذهنیت کودک نیست که در ذهن او «با ادب» و « با نزاکت» هم یعنی تو سری خور، پخمه و در نهایت پذیرنده ی نابرابری.
شاید با کم و بیش تفاوتی همین فرهنگ در محیط دانشگاه و کاری حاکم باشه. بله تو محیط دانشگاه هم با تفاوتی این مسئله رو می بینم و درک می کنیم، مثلاْ همین فیس و افاده های استادان از فرنگ برگشته!
پس، از همان آغاز، اونچه که تبلیغ و گسترش پیدا می کنه نابرابری و پذیرش اونه. که قبولاندن نابرابری به درجات گوناگون به اعمال خشونت نیازمنده و یکی از چندین پی آمد این فرهنگ ِ بختک گونه!، این که نه فقط خشونت مداری که ترس و واهمه در باطن این مخروط جا میفته و تکرار و تداوم ترس که قربونش برم جزء جدایی ناپذیر چنین فرهنگیه، این لازمه رو بوجود میاره که قهر سازمان یافته و غیر منظم جزء نظام بشود. (منظورم فقط نظام سیاسی حکومت گر نیست) آقا بی تعارف بگیم هر کی تو همچین فرهنگی بار بیاد، به درجات گوناگون شیفته ی خشونت میشه. ممکنه این خشونت در کردارمون یا گفتارمون ظاهر بشه.
به اشاره ای بگذرم که در قرن گذشته مثلاْ حکومت و حکام مردم رو دم توپ می گذاشتند، ولی از آن سو، عکس هایی متعلق به صدسال پیش را دیده ایم که زن و مرد، پیر و جوان و کودک از پشت بام ها و از هر سوراخی که بشه، نظاره گر این وحشی گری می شدند. بهتره خودمون رو  بیشتر از این گول نزنیم که لابد مامور بودند و معذور و یا مجبور بودند و معذور! فرهنگ خشن و خشونت سالار پذیرای خشونته، حتی اگه تو کره مریخ باشه. ایران که دیگه جای خود داره!
* احساس نا امنی دائمی به ترس دامن می زند و ترس خشونت می آفریند و خشونت نا امنی می زاید.*
----------------------------
یه قالب دیگه برای پرشین بلاگ طراحی کردم، خوب اسم این قالب رو هم می ذارم « دوقو» به توان دو! (جلد دو) اگه خواستید ببینید می تونید برید اینجا.