این آخرای شهریور!

الهی، حقیقتی که از دانش ترازو به دست آمد این است که تو «فصل حقیقی» همه ای.
سلام ، و چه سلامها که تکرار سلامند ...
... و بدین گونه یک سال گذشت! هیچ وقت اولین پستم رو فراموش نمی کنم و هیچ وقت هم اولین کسی رو که برای من پیام گذاشت یادم نمیره . دوستی که بعد از چند روز دیگه پیداش نشد ... ۱۳ مهر ۱۳۸۲ رفت و دیگه برنگشت، امیر جان راستی که دلم برات تنگ شده.
هیچ وقت ۲۶ شهریور رو از یاد نمی برم. روزی که وارد عرصه وبلاگ نویسی شدم. تو پرشین بلاگ ثبت نام کرده بودم؛ اسم وبلاگم هم گذاشته بودم «غریبی مثل خودمی»
شاید قدیمی ترین دوستان من که هنوز هم بهشون سر می زنم فک و فامیل خفن باشند. الآنم که با دوستان زیادی آشنا شدم و این افتخار نصیب من شده که در خدمتشون باشم . اسم نمی برم؛ چون می ترسم اسمی از قلم بیفته و ... بیا و درستش کن. تو این مدت یک سال خیلی چیزها یاد گرفتم و واقعاْ می گم و تکه کلامم هم همیشه همینه « هر چه که دانستم نادانتر شدم!» و هنوزم رفـــــــــوزه ام!
و جالبه بگم که اولین متنم رو تو وبلاگ؛ بعد از اومدن از جشن عاطفه ها نوشتم!
هــــــــــــی یادش بخیر، جوانی کجایی که یادت بخیر! ۴ روز دیگه، یعنی ۳۰ شهریور ماه هم باید یه یکان دیگه به سن مبارک بیفزاییم.
نمی دونم چرا هر وقت این روزای آخر شهریور میاد دلم میگیره؛ اصلاْ حوصله هیچ کاری رو پیدا نمی کنم؛ دلم شور می زنه ... دلم می خواد تنها باشم ... دستامو تا انتها باز کنم و بگم انقد می خوام تنها باشم ... 
وقتی که دل تنگ میشم و همراه تنهایی میرم
داغ دلم تازه میشه
زمزمه های خوندنم
وسوسه های موندنم
با تو هم اندازه میشه
قد هزار تا پنجره
تنهایی آواز می خونم
دارم با کی حرف می زنم
نمی دونم ، نمی دونم
این روزا دنیا واسه من از خونم کوچیکتره
کاش می تونستم بخونم
قد هزار تا پنجره
طلوع من، طلوع من
وقتی غروب پر بزنه
موقع رفتن منه
حالا که دل تنگی داره رفیق تنهاییم میشه
کوچه ها نارفیق شدن
حالا که می خوام شب و روز
بهم دیگه دروغ بگن
ساعت ها هم دقیق شدن
طلوع من، طلوع من
وقتی غروب پر بزنه
موقع رفتن منه
...
شاید هیچکسی مثل خودم نفهمه من چه حسی دارم و چی میگم!
شاید فصل غروب من سر رسیده باشه 
پاییز دوباره داره میاد ...
شاید رفتم و ...
این کیک به مناسب تولدم و سالگرد شروع وبلاگ نویسی ام باشه. ناخنک نزنید!


--------------------------------------
یه قالب شیک برای Blogsky ها درست کردم. اسمش: « Xp Blue» 
از اینجا دریافت کنید
xp blue

اینم یکی دیگه به نام : « Xp Silver »

xp silver
از اینجا دریافت کنید.

و بالاخره سومین قالب برای بلاگ اسکایی ها . نام : « Xp Green »


از اینجا دریافت کنید.
---------------------------------------
کلیپ خونه رفوزه! 

آموزش لینک - قالب های وبلاگ

الهی، چگونه گویم نشناختمت که شناختمت، و چگونه گویم شناختمت که نشناختمت
با سلام و درود به همه ی شما عزیزان.
یه روز دل انگیز، و یه هوای خوب (البته با چاشنی دود!) می زنیم به کوه و دشت. خودمونیم اون لحظاتی که برای رفتن آماده میشی یا اصلاْ صحبت رفتنش میشه، قشنگتر از رفتنشه! نمی دونم شاید اینم یه جورشه!
------------------------
بدون هیچ مقدمه میرم سراغ آموزش لینک دادن:
به فرمان زیر توجه کنید: (با استفاده از فرمان زیر می تونید لینک بدید)

http://partizanha.blogsky.com" title="tozih" target="_blank">rofouzeh

از کادر زیر می تونید کدها رو کپی کنید:
 
قسمت سبز رنگ: در این قسمت شما باید آدرس سایت یا وبلاگ مربوطه را بنویسید؛ که در اینجا من برای نمونه آدرس وبلاگ خودم رو نوشتم.
قسمت زرد رنگ: در این قسمت می تونید توضیحی در مورد لینک ارائه شده بنویسید، که هر باز موس روی آن لینک قرار گرفت؛ توضیح شما مشخص بشه. (این قسمت دل بخواهیه)
قسمت آبی رنگ: و بالاخره شما در این قسمت نام لینک رو می نویسید؛ یعنی نامی که لینک به آن تعلق گرفته، که من در مثال زیر رفوزه نوشتم.

یه قالب دیگه برای بلاگ اسکای درست کردم. اسمش رو گذاشتم «ظلمت گل»
خودم خیلی از این قالب خوشم میاد!

از اینجا می تونید دریافت کنید.
------------------------------------
یه قالب هم برای پرشین بلاگی ها درست کردم . به اسم «گلبرگ»
golbarg
برای دریافت این جا را کلیک کنید.
------------------------------------
لوگو های سفارش دوستان
آریانا - کد لوگوی شما:

قالب هایی رو که ساختم می تونید از سایت (دوست عزیزم بهزاد) هم دریافت کنید. 
اینم همون کلیپ «من عاشقم» که هفته پیش ساختم... می تونید در سایت بهزاد ببینید.
امری باشه؟

کلیپ و قالب های جدید

سلام
امروز می خوام در مورد لوگو و قالب و این جور چیزا بگم و فکر می کنم با پست های قبلیم کلی تفاوت داره، (اینم یه جورشه!)
اما طریقه قرار دادن لوگو در وبلاگ: (شاید شما که دارین می خونید در این زمینه یاور رو استاد کرده باشین، ولی خوب من اینو برای کسانی می گم که ازم خواسته بودن که اونو توضیح بدم)
بعد از اینکه عکسی را به عنوان لوگو انتخاب کردید، بایستی اونو آپلود کنید تا بتونید از اون استفاده کنید. برای این کار سایت هایی مثل sharemation.com - freewebs.com هستند که شما می تونید بعد از کاربر شدن در این سایت ها عکس های خودتون رو در اونجا آپلود و مورد استفاده قرار بدین.
با استفاده از کد زیر شما می تونید لوگوی مورد نظرتون رو در وبلاگ قرار بدین:
 قسمتی که به رنگ سبزه: در این قسمت شما آدرس وبلاگتون رو می نویسید.
قسمت زرد رنگ: در این قسمت شما باید آدرس عکس (لوگو) رو بنویسید.
قسمت آبی رنگ: در این قسمت عرض لوگو رو مشخص می کنید.
قسمت بنفش: در این قسمت شما ارتفاع لوگو رو مشخص می کنید.
نکته: حرفه ای ها ابعاد لوگو رو ۸۰ × ۳۰ انتخاب می کنند یا ۳۳× ۸۸
و در قسمت صورتی رنگ: شما بجای logo می تونید برای لوگوی خود توضیحاتی بنویسید که هر بار موس روی آن قرار گرفت، توضیح شما مشخص بشه.

<a target="_blank" href=" LINK"><img src="http://adrese logo" width="80" height="30" alt="LOGO"></a>

...... شاید پایین لوگو کادری دیده باشید که کدهایی توش هست، (مثل وبلاگ خودم) برای
اینکه این کادر رو داشته باشید از کد زیر استفاده کنید:


توجه: برای لوگوهایی که با فلش درست شدن، کدش فرق می کنه
و در آخر : دوستان اگه لوگو برای وبلاگتون خواستید می تونید رو من حساب کنید.
-----------------------------------------------------
دو تا قالب ساختم، یکی برای پرشین بلاگ و یکی هم برای بلاگ اسکای.
قالب ستاره (برای پرشین بلاگ)
قالب ستاره

از اینجا دریافت کنید
-----------------------------------------------------
قالب کلاسیک (برای بلاگ اسکای)
قالب کلاسیک

از اینجا دریافت کنید
برای قالب نظراتش می تونید از اینجا دریافت کنید
 
امیدوارم از این قالبها خوشتون بیاد، از قالب وبلاگ خودم قشنگتره!
یه کلیپ دیگه ساختم؛ خواننده اش داوود بهبودی و اسم ترانه «من عاشقم» و طراحی خودم.
این یکی کارم با بقیه تفاوت محسوسی داره. یه نگاهی هم به این کلیپ بندازید، اگه نظری یا پیشنهادی دارید، بدم نمیاد که بشنوم. امیدوارم که خوشتون بیاد.
مثل اینکه این هفته خیلی پر کار بودم!

خدا پدر این ادیسون رو بیامرزه

سلام
نمی دونم چرا داشتم پرت و پلا می گفتم؟! دور و برم رو نگاه کردم دیدم، وسط زمین دراز کشیدم و همه بالای سر منن! سرم خیلی درد می کرد، آره داشتم یه کارایی می کردم که اینطوری شدم ... آهان یادم اومد ... داشتم برق رو درست می کردم؛ ولی از شناس بد ما برق ما رو در آغوش خودش گرفت و چند ثانیه ای شک بهمون وارد کرد  ... امکان نداره من سئوال کنم که شما رو برق گرفته؛ شما هم بگید نه؟ واقعاً نه؟! صحبت از برق شد، خدا پدر این ادیسون رو بیامرزه که برق رو اختراع کرد و دنیا رو منور ساخت. ادیسون رو هم که همتون بهتر از من میشناسید و نیازی به گفتن بنده نیست.
حالا که صحبت از ادیسون شد بذارید یه خاطره از این بزرگ مرد بنویسم:

edisonروزی ادیسون در آزمایشگاه خود مشغول بوده که دچار سرگیجه شد. برای تغییر هوا و تمدد اعصاب از لابراتور که در همان باغ و منزل خودش بود بیرون آمد و مشغول قدم زدن شد تا روحیه خود را عوض کند؛ در حین قدم زدن دید مرغی از جلو پایش جلوتر پرید ادیسون هر چند قدم که به جلو می رفت مرغ هم به جلوتر می پرید تا اینکه او را گرفت دید این مرغ یکی از آن مرغان مهاجری است که در تابستان به اروپا و در زمستان به قسمت گرم سیر آمریکا می روند چون یک پر این مرغ شکسته و قادر به پرواز نیست از سایر مرغان بازمانده است و در این باغ تنها افتاده است.
ادیسون مرغ را در یک قفس جای داد و خوراک مناسب ذائقه مرغ تهیه نمود و شخصی را اجیر کرد و یک بلیط دو سره از اروپا به جزایر محل تجمع سایر هم نوعان آن مرغ گرفت و مخارج سفر آن شخص را پرداخت و دستور داد با هواپیما آن مرغ را به آن جزیره برده و نزد سایر هم نوعان خود از قفس آزاد کند و برگردد. این عمل انسانی و اخلاقی ادیسون چنان غوغائی بر پا کرد که تمام روزنامه ها و مجلات اروپا و امریکا با تیتر درشت در سرلوحه جراید خود می نوشتند و محبوبیت ادیسون در آن اجتماع از اختراع برق او بیشتر شهرت پیدا کرد و ورد زبانها شده بود.
ادیسون همه چیزش فوق العاده بود حتی عروسی اش! مجلس جشن سرور تا پاسی از شب گذشته برپا بود کم کم مهمان ها متفرق شدند و عروس و داماد به اطاق حجله رفتند و روی مبل قرار گرفتند و مشغول صحبت بودند که ناگاه داماد یادش آمد که باید فرمولی را در ازمایشگاه که در باغ منزل خودش بود امتحان کند و تأخیر آن مورد اشکال است. پس رو به عروس کرد و گفت اگر اجازه بدهی نیم ساعت به آزمایشگاه بروم و یک فرمول ضروری را حل کنم و برگردم، عروس می گوید بفرمایید اشکالی ندارد.
ادیسون به آزمایشگاه می رود و عروس روی مبل نشسته انتظار داماد را می کشد چون تأخیر به طول می انجامد روی همان مبل خوابش می برد تا صبح که بیدار می شود متوجه می گردد که ادیسون نیامده و او روی مبل تا صبح بخواب رفته است. به اهل خانواده می گوید همان ساعت که ما به اطاق خود رفتیم ادیسون اجازه گرفت که نیم ساعت به آزمایشگاه برود و چیزی را آزمایش کند و برگردد ولی چون دیر کرد من خوابم برد موقعی که بیدار شدم ادیسون هنوز نیامده بود.
بستگان ادیسون موقعی که به لابراتور رفتند دیدند ادیسون پشت میکروسکوپ چنان غرق مطالعه و آزمایش است که به غیر آن به چیز و به کسی توجهی ندارد. گفتند این چه حرکتی است که انجام داده ای؟ تو نیم ساعت اجازه گرفته ای و حالا صبح شده ، ادیسون متوجه شد و در فکر فرو رفت و خیلی عذر خواست و گفت چون مشغول آزمایش بودم و تمام توجه ام به آن بود جریان عروسی را فراموش کردم.
ادیسون مردی که تو یه خانواده اصیل بزرگ شده و دارای تربیت و اخلاق و انسانیت منحصری ست این جمله رو گفته: «ای مادر من هر چه دارم از تربیت اخلاقی تو دارم
»

چـهار چیز هـــر آزاده را زغــــــــم برهد             تن درست و خوی نیک و نام نیک و خرد
هر آنکه ایزدش این چهار چیز روی کرد             سزد که شـــاد زید جاودان و غــم نخورد

راستی اگه ادیسون برق و اختراع نمی کرد چی می شد؟!