-
این آخرای شهریور!
پنجشنبه 26 شهریورماه سال 1383 04:57
الهی، حقیقتی که از دانش ترازو به دست آمد این است که تو «فصل حقیقی» همه ای. سلام ، و چه سلامها که تکرار سلامند ... ... و بدین گونه یک سال گذشت! هیچ وقت اولین پستم رو فراموش نمی کنم و هیچ وقت هم اولین کسی رو که برای من پیام گذاشت یادم نمیره . دوستی که بعد از چند روز دیگه پیداش نشد ... ۱۳ مهر ۱۳۸۲ رفت و دیگه برنگشت، امیر...
-
آموزش لینک - قالب های وبلاگ
جمعه 20 شهریورماه سال 1383 10:32
الهی، چگونه گویم نشناختمت که شناختمت، و چگونه گویم شناختمت که نشناختمت با سلام و درود به همه ی شما عزیزان. یه روز دل انگیز، و یه هوای خوب (البته با چاشنی دود!) می زنیم به کوه و دشت. خودمونیم اون لحظاتی که برای رفتن آماده میشی یا اصلاْ صحبت رفتنش میشه، قشنگتر از رفتنشه! نمی دونم شاید اینم یه جورشه!...
-
کلیپ و قالب های جدید
جمعه 13 شهریورماه سال 1383 11:28
سلام امروز می خوام در مورد لوگو و قالب و این جور چیزا بگم و فکر می کنم با پست های قبلیم کلی تفاوت داره، (اینم یه جورشه!) اما طریقه قرار دادن لوگو در وبلاگ: (شاید شما که دارین می خونید در این زمینه یاور رو استاد کرده باشین، ولی خوب من اینو برای کسانی می گم که ازم خواسته بودن که اونو توضیح بدم) بعد از اینکه عکسی را به...
-
خدا پدر این ادیسون رو بیامرزه
جمعه 6 شهریورماه سال 1383 06:54
سلام نمی دونم چرا داشتم پرت و پلا می گفتم؟! دور و برم رو نگاه کردم دیدم، وسط زمین دراز کشیدم و همه بالای سر منن! سرم خیلی درد می کرد، آره داشتم یه کارایی می کردم که اینطوری شدم ... آهان یادم اومد ... داشتم برق رو درست می کردم؛ ولی از شناس بد ما برق ما رو در آغوش خودش گرفت و چند ثانیه ای شک بهمون وارد کرد ... امکان...
-
نیاز به تایید دیگران؟
شنبه 31 مردادماه سال 1383 10:58
سلام... امروز می خوام درباره ی میل تایید پذیری و موانع و مشکلاتی که در این راه گریبانگیر ما خواهد شد صحبتی داشته باشم: نیاز به تایید دیگران یعنی اینکه نظر شما نسبت به من از اعتقاد خودم نسبت به خودم مهمتر است .شاید شما بسیاری از لحظات خود را صرف جلب تایید دیگران می کنید یا نگران عدم تایید هایی هستید که قبلا با آنها...
-
خشونت
دوشنبه 26 مردادماه سال 1383 08:01
سلام و عرض ادب و احترام ... نمی دونم شما واژه ی خشونت رو چطور تعریف می کنید، و اصلاْ چرا خشونت پدید میاد؟! می خوام به یکی از این عوامل بپردازم و بدونم که شما هم با من هم نظرید یا نه؟ در فرهنگ واپس مانده ای مثل فرهنگ خودمان، (قصد توهین ندارم ولی کمی که دور و برتون رو نگاه کنید متوجه میشوید، افراط و تفریط در بعضی از رکن...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 20 مردادماه سال 1383 09:43
به چشمهایش نگاه که میکنی , به دستهای مهربونش که پناه می بری، در آغوش مهربونش که قرار می گیری؛ نمی خوای هیچ وقت ازش جدا بشی، شاید خجالت میکشی بهش بگی دوستت دارم، دلیلشم بخاطر کارهای ناخلف یا نمی دونم هر چی که وجودش خوشایند نبوده باشه؛ ولی انقدر دلش بزرگه که تو رو ببخشه، خیلی صبوره، اگه صبور نبود اسمش مادر نبود. خیلی...
-
عشق حقیقی
چهارشنبه 14 مردادماه سال 1383 15:48
عشق حقیقی داستان دلدادگی است. داستان گداختن و سوختن است. و همیشه هم به دنبال معشوق بودن است. بدنبال رسیدن به هدف و ... به قول خواجه حافظ شیرازی: اگر تو یار نداری چرا طلب نکنی وگر به یار رسیدی چرا طرب نکنی اون چیزی که در واقع واقعیت و حقیقت عشق رو نشون میده مرزهای ضمیر است و ثانیاْ در وجود معشوق می باشد. اگه بهتر...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 12 مردادماه سال 1383 02:48
الهی، چگونه خاموش باشم که دل در جوش و خروش است، و چگونه سخن گویم که خرد مدهوش و بیهوش است . سلام، یه عادتی بعد از سلام بهم میگه حتماْ احوال پرسی کنم ! حالتون خوبه، خوب هستین، دماغتون چاقه ؟ آقا من ابتدای سخنم یه سئوال از حضور گرامی تون دارم؟ مگر غیر از اینه که در محیط وبلاگ نویسی بتونیم حتی یک قدم هم که شده به سمت...
-
من آمدم: - منم مهدی
شنبه 3 مردادماه سال 1383 17:36
من آمدم: - منم مهدی 30/9/82 چهار عصر بارک الله احسن . انسان باید فقط بطرف وجوه مثبت حرکت کند . دیدن صحنه های زشت اینترنتی در شأن اولیاء خدا نیست و ما نمی توانیم تحمل کنیم ؛ اینکه یکی ازیاران یا دوستان خدا ، بر آنچه غیر خداست نگاه کرده و وقت روی آن بگذارد . گمان ما آن است که شیطان از هر دری وارد شده و امروز از طریق سکس...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 29 تیرماه سال 1383 19:29
اگرچه دیرزمانیست که بسیاری از ما بی آنکه بخواهیم، بی بهانه زندگی می کنیم. اما… بی بهانه نمی توان نوشت. بی بهانه نه قلم با کاغذ راه می آید، نه دست با دل. بی بهانه نمی توان نوشت. چه بر دل سفید کاغذ، چه بر پیشانی آبی وبلاگ. --------------------------------------- قسمت های بعدی سخنرانی دکتر عباسی رو اگه خواستید از لینک...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 26 تیرماه سال 1383 00:54
من شادی درونیم را با همه ی ثروت عالم سودا نمی کنم، م نمی خواهم اشک هایم را که از آلام درونیم سرچشمه گرفته اند، جایگزین آرامش کنم . بیشترین امید من اینست که در این کره اثیر، همه ی زندگانیم لبریز از اشک و لبخند باشد . اشک هایی که قلبم را پالایش می کنند و از چهره ی زندگی و راز آن نقاب بر می افکنند . لبخندی که مرا به...
-
مسافرت
جمعه 19 تیرماه سال 1383 19:08
سلام احوال آدمای مثبت چطوره ... خوب هستین؟ چند روزی نبودم؛ یعنی در واقع مسافرت بودم. مسافرت دسته جمعی، اونم با چند تا از دوستای قدیم و فعلی خیلی برای آدم دلچسبه، انقدر که نمی تونم بیان کنم، (این تیکه اش خیلی پروانه ای شد!) به قولی من لذت می برم می بینم که چند تا دوست با هم به سفر می رن. حدود ۴ روز با برو بچس چالوس...
-
یا زهرا (س)
جمعه 12 تیرماه سال 1383 12:09
آی آدمای بی غم ... دلم پر از احساسه قصه ای که می خونم ... غصه ی قلب یاسه آهای مردم دنیا ... غم عالم همینه دست مرد رو ببندن ... زنشونو ببینه مادر مادر مـــــــــــادر ... وا ویلا مادر مادر مادر بابام خونه نشینه ... بعد غم حبیبه دلم براش می سوزه ... چقدر بابام غریبه بریم به اصل قصه ... دست بابامو بستن به پشت در پهلوی...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 8 تیرماه سال 1383 14:35
سلام می گن زندگی دو روزه، قصه نخور ، یا نمی دونم فلان نشو فلان بشو، فقط می دونم که آخرش به این جمله ختم میشه که زندگی دو روزه! هیچ توجه کردین چرا این جمله رو می گن؟ با خودم که فکر می کنم، می بینم آره راستی که زندگی دو روزه، چشم بهم می زنی پیری از راه میرسه، بعد از این دنیا میری؛ ولی نسل بعدی هست و جای تو رو پر می کنه...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 6 تیرماه سال 1383 11:18
سلام خوب دقت داشته باش که این سلام با سلام های دیگه یه فرق دیگه ای داره! فرقشم اینه که این سلام یه سلام نو و تازه است مثل قالب وبلاگ! آره قالب وبلاگ رو هم عوض کردم، راستش احساس کردم یه خورده قالب رنگ آمیزی گرم و تندی داره، یه دستی به سر و روش کشیدم .در مورد نام وبلاگ هم باید بگم که خوب نام نقاب تکراری بود، یعنی بودند...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 29 خردادماه سال 1383 09:45
سلام خوبین ایشالله ... خوش می گذره؟ راستش این چند روز اصلاْ دل و دماغ هیچ کاری رو نداشتم، مخصوصاْ آپدیت کردن. شاید بعضی از دوستان نفهمیده باشن که قضیه پست قبلی بر می گرده به خودم! ولی نخواستم قیافه این آدمای شکست خورده رو به خودم بگیرم، بالاخره شکست نمک زندگیه! آدم با هر شکستی که نباید زمین بخوره! امروز سالگرد درگذشت...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 20 خردادماه سال 1383 08:46
چرا به یه جایی خیره می شه و هیچ چی نمی گه؟ شاید یه اتفاقی براش افتاده؟ نمی دونم، آدمی که تو کارش شکست بخوره و تو شکستش یه رفیق فابریکش رو هم از دست بده یه همچین حالتی هم می شه! تازگیا با ما هم حرف نمی زنه! انگار زبونش رو بریدن! سکوت
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 15 خردادماه سال 1383 08:28
-
سکوت
دوشنبه 11 خردادماه سال 1383 10:10
سلام تا حالا شده با یکی یه صحبتی رو شروع کرده باشین، بعد متوجه بشین وای چقدر این طرفتون حرف می زنه! کله ی ما رو خورد! ولی خیلیای دیگه هستن که باید انقدر بگی و التماس کنی تا اون دهن مبارکشون رو باز کنند و یه چیزی بگن. بعضیای دیگه هستن نه این ورین و نه اون وری. تعادل رو حفظ می کنند. تا حالا شده درباره سکوت یک جمله بگی؟...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 9 خردادماه سال 1383 10:06
بنام خداوند بخشاینده مهربان هنگامیکه زمین بسخترین زلزله خود به لرزه درآید * و بارهای سنگین اسرار درون خویش همه را از دل خاک بیرون افکند* و در آن روز محشر آدمی گوید (ای عجب) زمین را چه پیش آمده؟!* هنگامیکه زمین مردم را به حوادث (بزرگ) آگاه می سازد* که خدا به او چنین الهام کند (تا به سخن آید و خلق را به اخبارش آگاه...
-
استخدام
دوشنبه 4 خردادماه سال 1383 11:16
فقط می خواست استخدام بشه، حالا هر کاری که می خواد باشه،حاضر بود زمین بشوره، نظافت بکنه، بله بله قربان کنه، هرکی بهش یه چیزی می گفت. تنها جمله ای که تو گوشش تکرار می شد این بود: شرمنده ، ما جایی برای شما نداریم! -گفته بودی هر وقت به یه کار نون و آبدار برسی، دست من رو هم به یک جایی بند می کنی. خوب، حالا که رسیدی، سر...
-
مرگ بر آمریکا
چهارشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1383 10:29
سلام احوال شما؟ امیدوارم ایام به کام باشه ... کلیپ بعدی هم آماده شد، یه نگاه بهش بندازید ... با صدای امید و طراحی خودم. ( ای گل رویایی ... دیگه داریم به ماههای سرنوشت ساز امتحانات هم نزدیک میشیم. امیدوارم چه دبیرستانیا، چه پیش دانشگاهیا و کنکوریا و... تو امتحانات موفق باشن. امروز مثل اینکه باید این شعار رو سر داد :...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 24 اردیبهشتماه سال 1383 09:44
سلام در یکی از روزهای اردیبهشت ، شادی و غم در کنار دریاچه ای همدیگر را دیدند به هم سلام دادند . و کنار آبهای آرام نشستند و گفتگو کردند . شادی ، از زیبایی های روی زمین سخن گفت ، از شگفتی های هر روز زندگی در دل جنگل و در میان تپه ها و از آوازی که سپیده دمان و شامگاهان شنیده می شود . آنگاه غم سخن گفت و با هر چه شادی گفته...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 20 اردیبهشتماه سال 1383 10:26
سلام قسمت های زیر رو از کتاب طوبای محبت نوشتم، همون کتابی که قبلاْ در موردش باهاتون صحبت کرده بودم. (طوبای محبت «مجالس حاج محمد اسماعیل دولابی») طوبی درختی است در خانه حضرت زهرا (س) که هر شاخه اش در بهشت در خانه ی یک مؤمن است و او هرچه اشتها دارد از آن شاخه بهره می برد. پسری در خانه خیلی شلوغ کاری کرده بود. همه اوضاع...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 16 اردیبهشتماه سال 1383 14:37
سلام قبل از هر چیز میلاد ختم مرتبت حضرت محمد مصطفی صلی الله و امام جعفر صادق علیه السلام رو خدمت همه شما عزیزان تبریک میگم. (هفته وحدت گرامی باد) دست من دست غلامه - آره راسته ؛ این درسته شما صاحب اختیاری ؛ حرفتون ختم کلامه شما معصوم و صبوری ؛ شما انگار خود نوری همه جا هستی و نیستی ؛ همیشه فقط یه جوری میدونم جسارته اسم...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 12 اردیبهشتماه سال 1383 14:38
سلام حالتون چطوره؟ یه چند روز نبودم! سرم خیلی شلوغ بود ... فرصت نکردم بیام ...دوستان خیلی محبت داشتن کامنت گذاشتن و منم مخلص همشون! آقا این فیلم مارمولک نیومده چقدر فروش کرد... ملت صف کشیدن باسه این فیلم.خیلی قشنگه، این پرویز پرستویی چه کارا که نمی کنه، خیلی کارش درسته. فیلم مارمولک به طور قطع فیلم کما رو می زنه کنار!...
-
کنکور بازی
پنجشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1383 03:05
۱- «نسل سوم» یعنی چه؟ الف. یعنی سومین نسل! ب. هیچی، ... با شما نبودیم ج. یعنی بالای چهل ساله ها! د. با معنی اش چیکار داری؟ الان بازارش داغه. ۲- پلی استیشن بهتره یا آتاری ها؟ الف. بستگی داره به جیب بابا ب. بابا هردوشون دِمُده شدن، بازی فقط منچ و مارپله ج. برای پسرا پلی استیشن، واسه دخترا آتاری! د. هر سه گزینه فوق به...
-
مگه خاطر خواهی گناهه
شنبه 29 فروردینماه سال 1383 03:24
اگه دیونه ندیده ای به ما می گن دیونه اگه دیونه شنیده ای به ما می گن دیونه منم یه روز عاقل بودم ،عشق تو مجنونم کرد زشهر عقل و عاقلا ،یک باره بیرونم کرد به جرم عشق و عاشقی،به ما می گن دیونه بزار ملامت بکنن ،یه خوب و بد می مونه دل من از روز ازل اسیر یک نگاهِ حسین دوست داره مگه خاطر خواهی گناهه دیونه حسینم و ویرونه حسینم...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 26 فروردینماه سال 1383 03:43
سلام ... حال شما ؟چه عجب این بلاگ اسکای راه افتاد و ما تونستیم برگردیم دوباره! پرنده نگاهش توی آسمون یک پرنده رو تعقیب می کرد.. آه کشید و گفت کاشکی من هم پرنده بودم.. آزاد، پرواز می کردم.. بعد یکدفعه فکر کرد که پرنده ها بال دارند.. دست ندارن.. نمی تونن چیزی رو لمس کنند.. دلش برای پرنده سوخت که هیچوقت گلبرگ یک گل رو...