این وبلاگ جنبه سرگرمی داره!
روزی چند بار آپدیت خوب و باحال داریم . عقب نمونی!
سعی می کنم بهترینا رو براتون انتخاب کنم، اگه از این وبلاگ کپی می کنی، این همه دارن کپی می کنن خوب یکیش هم تو!!!
دوستایی که تمایل به تبادل لینک و لوگو دارن و بازدیدشون بیشتر از ۱۰۰۰ تاست ،بگن!
بی تعارف، برای روپا بودن وبلاگ یک کلیک روی تبلیغات بالاسرت بکن! (جای دوری نمیره!)
این ایمیل منه: shirberenj@gmail.com
اگه کاری داشتین در خدمتم.
این قدر نگو اگر گذشت کنم کوچیک میشم اگر با گذشت کردن کسی کوچیک می شد خدا این قدر بزرگ نبود!
چاکر همه پسرای با مرام و عاشق همه ی دخترای با وفا! مواظب خودتون باشین
ادامه...
روی بـه مـحـراب نـهادن چـه سـود دل بـه بــخارا و بــتان طـراز ایـزد مـا وسـوسـه ی عـاشـقـی از تـو پـذیـرد نـپـذیـرد نـمـاز
درودی سبز و آبی مثال خرم خزان و دریای نعمت وجود
سلام، خیلی خوشحالم که با وبلاگ شما آشنا شدم، البته امیدوارم منو ببخشید که ابتدای این کامنت رو به خاطر نداشتن وقت کافی از قبل نوشته بودم، خواستم شما رو به وبلاگ خودم دعوت کنم.
سامانه مروارید، عنوان وبلاگ من هستش، که البته یه تفاوت اساسی با همه وبلاگها داره و اونم اینه که توی این وبلاگ شما مثل خیلی از وبلاگها عکس + شعر میخونید، ولی با یک تفاوت آشکار، تمامی اشعار منتخب از اشعار کلاسیک هستند و تمامی عکس ها، عکس هایی در سایز کوچک و با عناوین معنی داری هستند که در عین کوچکی بسیار جذاب میباشند.
خوشحال میشم میزبان شما باشم .... ضمنا اگر دوست دارید تبالد لینک کنیم هم من در خدمتم، در ارع وقت این کار رو میکنم، سامانه مروارید هر 24 ساعت 1 بار بروز رسانی میشه.
گفتم: «بمان!» و نماندی! رفتی، بالای بام آرزوهای من نشستی و پایین نیامدی! گفتم: نردبان ترانه تنها سه پله دارد: سکوت و صعودُ سقوط! تو صدای مرا نشنیدی و من هی بالا رفتم، هی افتادم! هی بالا رفتم، هی افتادم... تو می دانستی که من از تنهایی و تاریکی می ترسم، ولی فتیله فانون نگاهت را پایین کشیدی! من بی چراغ دنبال دفترم گشتم، بی چراغ قلمی پیدا کردم و بی چراغ از تو نوشتم! نوشتم، نوشتم... حالا همسایه ها با صدای آواز های من گریه می کنند! دوستانم نام خود را در دفاترم پیدا می کنند و می خندند! عده ای سر بر کتابم می گذارند و رؤیا می بینند! اما چه فایده؟ هیچکس از من نمی پرسد، بعد از این همه ترانه بی چراغ چشمهایت به تاریکی عادت کرده اند؟ همه آمدند، خواندند، سر تکان دادند و رفتند! حالا، دوباره این من و ُ این تاریکی و ُ این از پی کاغذ و قلم گشتن1
گفتم : « - بمان!» و نماندی! اما به راستی، ستاره نیاز و نوازش! اگر خورشید خیال تو اینجا و در کنار این دل بی درمان نمی ماند، این ترانه ها در تنگنای تنهایی ام زاده می شدند؟
سلام
وبلاگ زیبایی دارید
یه سری هم به بلاگ من بزنید
روی بـه مـحـراب نـهادن چـه سـود دل بـه بــخارا و بــتان طـراز
ایـزد مـا وسـوسـه ی عـاشـقـی از تـو پـذیـرد نـپـذیـرد نـمـاز
درودی سبز و آبی مثال خرم خزان و دریای نعمت وجود
سلام، خیلی خوشحالم که با وبلاگ شما آشنا شدم، البته امیدوارم منو ببخشید که ابتدای این کامنت رو به خاطر نداشتن وقت کافی از قبل نوشته بودم، خواستم شما رو به وبلاگ خودم دعوت کنم.
سامانه مروارید، عنوان وبلاگ من هستش، که البته یه تفاوت اساسی با همه وبلاگها داره و اونم اینه که توی این وبلاگ شما مثل خیلی از وبلاگها عکس + شعر میخونید، ولی با یک تفاوت آشکار، تمامی اشعار منتخب از اشعار کلاسیک هستند و تمامی عکس ها، عکس هایی در سایز کوچک و با عناوین معنی داری هستند که در عین کوچکی بسیار جذاب میباشند.
خوشحال میشم میزبان شما باشم .... ضمنا اگر دوست دارید تبالد لینک کنیم هم من در خدمتم، در ارع وقت این کار رو میکنم، سامانه مروارید هر 24 ساعت 1 بار بروز رسانی میشه.
تا بعد...
http://www.morvaridonline.blogsky.com
morvarid_contact@yahoo.com
من آپم سر بزن حتما
منتظرم
سلام
بعد از مدتها من اومدم...
شرمندم...
اما قول میدام دیگه همیشه سر بزنم...
این عکسم خیلی بامزه اس...
شاگردش خوابه...:)
سلام.خوبی
این که کلی شرح داده بود
ای روزگار
این همون وهابه که روزی ۲۵ ساعت از ۲۴ ساعت رو تو نت بوده ولی حالا ۲ ساعت در مدت ۲ ماه
گفتم: «بمان!» و نماندی!
رفتی،
بالای بام آرزوهای من نشستی و پایین نیامدی!
گفتم:
نردبان ترانه تنها سه پله دارد:
سکوت و
صعودُ
سقوط!
تو صدای مرا نشنیدی
و من
هی بالا رفتم، هی افتادم!
هی بالا رفتم، هی افتادم...
تو می دانستی که من از تنهایی و تاریکی می ترسم،
ولی فتیله فانون نگاهت را پایین کشیدی!
من بی چراغ دنبال دفترم گشتم،
بی چراغ قلمی پیدا کردم
و بی چراغ از تو نوشتم!
نوشتم، نوشتم...
حالا همسایه ها با صدای آواز های من گریه می کنند!
دوستانم نام خود را در دفاترم پیدا می کنند
و می خندند!
عده ای سر بر کتابم می گذارند و رؤیا می بینند!
اما چه فایده؟
هیچکس از من نمی پرسد،
بعد از این همه ترانه بی چراغ
چشمهایت به تاریکی عادت کرده اند؟
همه آمدند، خواندند، سر تکان دادند و رفتند!
حالا،
دوباره این من و ُ
این تاریکی و ُ
این از پی کاغذ و قلم گشتن1
گفتم : « - بمان!» و نماندی!
اما به راستی،
ستاره نیاز و نوازش!
اگر خورشید خیال تو
اینجا و در کنار این دل بی درمان نمی ماند،
این ترانه ها
در تنگنای تنهایی ام زاده می شدند؟
راستی نبود ۹ ماه دیگه
شاد باشی
آخی اینو که دیدم یاد خوابیدنای توی نماز خونه دانشگاه افتادم. چه حالی میداد.
عیدت مبارک رفوزه عزیز دلم.
بابا کارت درسته
ولی من بوق می زنم!!!!!!!!!!!!!!!!