مدیر
مرد به آینه خیره شده بود، خودش را نمی شناخت - یکبـــــار دیگر با دقت بیشتری خودش را ورانداز کرد. کت و شلوارش را از تن خارج کرد کراواتش را به گوشه ای پرت کرد.
لباسهایی را که هر روز می پوشید، پوشید جلوی آینه رفت لبخند می زد و با خود فکر کرد: اولین روز مدیریتم من خودم را نشناختم وای به حال بقیه!
بابا اگه به جایی رسیدیم، خودمون باشیم!!!
جالب بود ! به من هم سر بزن!good luck! :D
سلام دوست عزیز
خسته نباشی
من از دوستای قدیمیتم
خوشحالم که وبلاگت هنوز پابرجاست
مطالبتم که به روزه
موفق باشی
سلام .
ممنونم از حضورتون.
جالب بود .
ارادتمند: ثریا
درود .. قالب اگه میخوای بیا ...جاودان باشی.
....ها؟! حرف سیاسی وزدی؟! ....:d...سلام !
سلام عزیز
من دوباره بهت لینک دادم ... :)
به موضوع جالبی اشاره کردی . اگه حقیقتا این طوری که مگی باشه کی به لباساش نگاه می کنه .... / راستی من ایمیلت گم کردم . برام میلش کن . باشه ؟ ! درضمن آپم سر بزن
ها این اقای احمدی نژاد رو دیر خوندم...خوب من که بهش رای ندادم...گیر هم پس میدم..
مرسی از وب لاگ قشنگت واقعا دستت درد نکنه به وبلاگ ما هم یه سری بزن من برای تبادل لینک آماده ام اگه با تبادل لینک موافق بودی تو قسمت نظرات بگو یا حق
مرسی از وب لاگ قشنگت واقعا دستت درد نکنه به وبلاگ ما هم یه سری بزن من برای تبادل یا اوگو لینک آماده ام اگه با تبادل لینک موافق بودی تو قسمت نظرات بگو یا حق
----------.----.
------ _.'__ ---`.
--.--(#)(#)----/##
.' @------------/###
:------------,--#####
--`-..__.-'_.--###/
--------`;_:-- ---`"'
-------.'"""""`.
-----/, ------- ,
----//---------
----`-.______.-'
--- ___`. | .´'___
-(______|______)
من لوگوی شما رو گذاشتم