اگرچه دیرزمانیست که
بسیاری از ما بی آنکه بخواهیم، بی بهانه زندگی می کنیم.
اما…
بی بهانه نمی توان نوشت.
بی بهانه نه قلم با کاغذ راه می آید، نه دست با دل.
بی بهانه نمی توان نوشت.
چه بر دل سفید کاغذ، چه بر پیشانی آبی وبلاگ.
---------------------------------------
قسمت های بعدی سخنرانی دکتر عباسی رو اگه خواستید از لینک های زیر دانلود کنید:
قسمت پنجم - قسمت ششم
انسان می خواهد این جهان را بر اساس خاطره ای که از آن وطن و جامعه ایده آل در ذهن خود دارد، تزئین کند و بسازد و تغییر دهد؛ رسالت هنر چنین کاری است، اما در عین حال هیچ وقت نمی تواند موفق باشد. این است که هنر در انتها همیشه می تواند وسیله ی بسیار خوبی باشد، ولی هیچ وقت نمی تواند راستگو باشد!
سلام داداشی. بی بهانه عاشق هم میشه شد اما بی بهانه نمیشه ترک عشق کرد!!!
سلام!بی بهانه نمیتوان نوشت ؛ بی بهانه می توان زندگی کرد!!!!!!!! قشنگ بود و غم انگیز ناک!
سلام رفوزه جان ... تشکر که میای پیشم ... راستش نمیدونم چرا عکسا دیده نمیشه ... منکه میبینم و هیچ مشکلی هم ندا حتی همشون هم share شده ولی چرا بعضی اوقا دیده نمیهش نمیدوم
در ارتباط با هاست هم www.150m.com فکر کنم بد نباشه حدود ۱۰۰ مگا بایت فضا میده و ... یکی هم صادق معرفی کرد که امکانات وبلاگ با MT هم داره ...www.mblog.com ... خلاصه کاری باشه ما در خدمتیم ... موفق باشی ... یا حق
سلام.مرسی که به من سر زدی.همه نوشته هاتو خوندم.خیلی به دلم نشستی.بارم میام پیشت.بای
دوست عزیز من اتفاقا من کاملا بر عکس تو معتقدم که هرکس به تناسب توانایی خویش می تواند در جهت رسیدن به جامعه آرمانی خویش گام بردارد و تلاش کند چرا که اگر اینگونه نبود شاید ما هیچگاه در طول تاریخ نظاره گر بزرگترین انقلابهای فکری و اجتماعی چون درخشش اسلام در شبهه جزیره عربستان، گذر ازعصر رنوسانس، آزادی هند، انقلاب کبیر فرانسه و ...و ظهور انسانهایی تاثیر گذار چون محمد بن عبدلله گاندی ماندلاو..... نبودیم اما رسیدن به آن آمال وآرمانها خود هنر می خواهد چه بسیار انسانهایی که سختیهای رسیدن به آن را تاب بر نیارند چه تلاشهایی که با شکستهایی کوچک خاموش می شوند و چه افقهایی که در تیرگی جهل محو می شوند...
ضمن عرض سلام مجدد به دو ست عزیز و همیشگی خودم ..باید بگم دوست عزیزم اول ازتو به خاطر اینکه ممکنه ناراحتت کرده باشم عذر می خوام شاید تند نوشته باشم و شاید منظورت رو درست متوجه نشده باشم اما باز هم به نظر من از قسمت پایانی نوشتت که گفته بودی: انسان می خواهد این جهان را بر اساس خاطره ای که از آن وطن و جامعه ایده آل در ذهن خود دارد، تزئین کند و بسازد و تغییر دهد؛ رسالت هنر چنین کاری است، اما در عین حال هیچ وقت نمی تواند موفق باشد.باید بگم راستش من اون چیزی که تو کامنتت برام نوشته بودی استنباط نکردم و من با این کلمه( هیچ وقت) موافق نیستم البته این فقط نظر شخصی منه والبته باز هم ازت پوزش می خوام اگه ناراحتت کردم من همیشه از نظرات ارزشمندت لذت بردم و می برم.... امیدوارم همیشه موفق باشی .. اندیشه ات سبز...
با سلام و درود. آری، یکرنگی قلم وکاغذ آنقدر قداست به همراه دارد که بیهودگی بودن را مجال نباشد. ولی بدان،می توان دنیای رهایی از هر قید و بندی را در آنجا،بی هیچ سببی تجربه کرد. یا حق
سلام ... من چرا اینقدر دیر اومدم ؟! اما منم این دفه بی بهانه بودم ... منو ببخش
سلام گرامی پارتیزانها همیشه رفوزه نمیشوند شاید تو اولی باشی ولی اگر برای نوشتن دنبال بهانه میگردی وبلاگ من سرشار از بهانه است موضوع آزادی را انتخاب کن مقاله بنویس جایزه هم بگیر از این بهتر چه میخواهی؟
امیدوارم فردا شما رو سر مزار شاملو ببینم
وبلاگتو دوست داشتم .